بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی تلاشی است برای تفکر و نقد جزم‌هایی که ما را به حرکت واداشته و دل‌های ما را با خود می‌برد.
اگر اندکی تردید در این راه و دل‌سپاری به آن ایجاد شده باشد، پس باید بازاندیشید و قوام افکار و رفتار خود را بازبینی کرد.

بازاندیشی در کار فکر کردن و بازخوانی افکار گذشته است.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

تحول 5

دوشنبه, ۶ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ

پنجم:

برخی از علمای حوزوی با اتکاء به "حجیت عقل" در امر افتاء و استخراج حکم خدا از درون منابع معتبر دینی، در برابر اخباری‌گری قد علم کرده و با مجاهدت بسیار توانستند قواعد علم اصول فقه را به عنوان نماینده کاربردی حجیت عقل در فقه، در "حوزه‌ها" احیاء کنند. جلودار این نهضت مرحوم آیت الله بهبهانی رحمه‌الله‌علیه و شاگردان یا همراهان وی چون مرحوم آیت‌الله کاشف‌الغطاء رحمه‌الله‌علیه بودند.

وقتی می‌گویم مجاهدت، گمان نکنید که مقصودم مثلاً کار علمی بی‌وقفه و شبانه‌روزی دانشمندان و فقیهان اصول فقه‌گرا در برابر رویکرد اخباری‌ بود و مثلاً همت بر تدوین مبانی نظری اصول‌فقه و رواج و تدریس و ترویج آن. البته اینها هم بوده و هست. ولی درنظر آورید که این عرصه، عرصه مسائل دینی است! و "حرف گزاف" در این عرصه بلافاصله به کفر و شرک و "ظلالت" و زندیق تعبیر و تلقی می‌شود. بنابراین مهم این است که چه حرفی و کدام ادعایی گزاف و ضاله نام گیرد.

 از این رو مخالفت با اخباری‌گری خیلی زود به عنوان مخالفت با دین خدا و عدول از نص مقدس معرفی شده و اخباری‌ها به تکفیر اصولی‌ها پرداختند. و البته معلوم است اصولیها هم دست بسته ننشستند و مقابله نمودند. و نهایتاً کار به کشتار و قتل همدیگر رسید. گمان می‌کنم حالا معنی مجاهدت روشن‌تر شد.

با این همه مجاهدت نمی‌دانم چه شد که با قدرت گرفتن اصول‌گرایی هرچه جلوتر آمدیم و هرچه کتب اصولی قطورتر و مدارس آنان پُربارتر و سیطره آنان گسترده‌تر شد، اخباری‌گری هم ادامه یافت و این بار اخباری‌گری درست زیر سایه اصولگرایی به تنفس ادامه داد.

 شرح این داستان بلند و ملال آور و خطرآفرین است. مقصود از بیان این مطلب این است که اکنون و بعداً، اگر امیدی به تحول هست تنها با تعیین تکلیف نحوه مواجهه با منابع و از جمله منابع دینی، ممکن است. تا این "نحوه" معلوم نگردد، چه بسا سایر دستاوردها، توشه و خوراک رقیب شود و از قضا سرکنگبین صفرا فزاید!

آنچه در این یادداشت در نظر دارم تا برآن تاکید کنم و شرحش در پاره‌های بعد خواهد آمد این است که تحول با تغییر در "روش‌شناسی" ممکن است. آنچه بنیان‌های روش‌شناسی ما را در عرصه علم و استدلال و دانش تعیین می‌کند، تواند همه ساحات زندگی ما را از جمله حیات فرهنگی ما را نیز متاثر کند.           

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۰۶
عباس اسکندری

نظرات  (۳)

۰۶ دی ۹۵ ، ۱۲:۲۴ خیالِ دست

برداشت من از دو بند آخر متن این است که می‌فرمایید ابتدا معلوم کنیم چطور می‌خواهیم تحول ایجاد کنیم و بعد برویم تحول ایجاد کنیم. درست فهمیده‌ام؟

اگر اینطور است، باید عرض کنم که به‌لحاظ تاریخی تحول علوم مختلف به این صورت انجام نپذیرفته، و این روش می‌تواند پیامدهای بسیار خطرناکی داشته باشد. به این صورت که علما نمی‌توانند خارج از یک چارچوب از پیش تعیین شده علم‌ورزی کنند و حتی اگر کسانی هم خارج از قواعد و چارچوب‌ها کاری انجام دهند، با سانسور مواجه شوند.

پاسخ:
سلام. ممنون از توجه سرکار. 
1- موضوع صرفاً تولید علم نیست. ( تولید علم از آن ترکیب های خاص است) متوجه هستم که فرایند توسعه علوم و حتی تغییر پارادایم‌های علمی اغلب یک جریان درونی است و از خلال کنشها و واکنشها، فعالیت‌های علمی و نظریه پردازی‌های متعدد در درون فضای پارادایمی ایجاد می‌گردد. و البته این را هم می‌پذیریم که اصل قیاس‌ناپذیری را باید در نظر گرفت. نه تنها قیاس پارادایمهای علوم تجربی بلکه قیاس ناپذیری علوم انسانی با علوم تجربی و... بحث دراز است و سرکار بهتر و دقیقتر از مثل من این موضوعات را می‌شناسید. منتها مقصود این است که اکنون با عزم و خواست تحول چه کنیم؟ می‌توان موضوع را رها کرده و آن را به گذر زمان و فرایندهای درونی واگذار کرد؟ مسئله مهمتر فرهنگ است که تحول علمی یکی از وجوه آن است. مثلا تحول در فرهنگ سیاسی را میتوان و باید امری درونزاد در نظر گرفت یا میتوان پروژه های مختلفی برای آن تعریف و پیاده کرد؟ (البته به فرض توافق در بنیادها و بنیان‌های سیاسی بین عموم نخبگان) یا تغییر تحولات آموزشی در حوزه روان شناسی اجتماعی، آداب و سبک زندگی، جامعه پذیری، آموزش مشارکت اجتماعی- سیاسی به کودکان و... مقصود من مهندسی فرهنگی و اعمال هژمونی یک قراءت به ساحات اجتماع نیست! من نمیخواهم و موافق نیستم که گزاره های فرهنگی و جریان های علمی بخصوصی را ترویج کنیم. منتها تغییرات حتی اگر کمترین توافق در میان نخبگان و مجریان امور فرهنگی درباره مفاد و روش آن باشد، باید مطمح نظر آید. اگر باید از مکتب خانه به مدرسه تغییر کنیم، باید تغییر ساختارها و نهادها و مواد آموزشی مورد بازبینی قرارگیرد. اینچنین است سایر امور.
2- ما به هر حال نگران عدم پاسخگویی پارادایمهای گذشته برای مسائل جدید هستیم. لفظ بحران پارادایمی معمولا برای چنین وضعیت بکار میرود. تحول در این زمینه با نگاه به عدم پاسخگویی الگوهای تفکر گذشته به مسائل جدید و تنظیم دوباره گزاره ها برای ساخت یک پارادایم جدید ظهور میکند. من گمان میکنم ما سالها است که در حال کلنجار با خودمانیم تا پارادایمهای مسلط و ناکارآمد گذشته را عوض کنیم یا متحول کنیم. این بنای تازه از درون خرابه‌ها و مصالح پارادایم گذشته ساخته میشود. 
۰۶ دی ۹۵ ، ۱۲:۴۵ آسیه سادات بنیادی
سلام. نکته بسیار دقیقی فرمودید. درگیری سنتی اصولی و اخباری الان دیگر وجود خارجی و واقعی ندارد این دو از زوایایی در هم ممزوج و تنیده شده اند و از سویی به صورتهای مختلف دیگر تحول یافته اند. آنچه مساله اساسی ماست چگونگی و روش حصول یک استدلال منتج به شناخت دین از منابع آن است. حتی خود مقوله منبعیت دین هم مساله ای نیازمند باز بینی و بازشناسی است. و به قول حضرتعالی مساله ما چالش بزرگ روش شناسی مطالعه دین و اموزه های ان است به معنای دقیق کلمه و حتی تک تک عناصر سر راه این چالش خود مسایلی پیچیده شده اند که گاه مفروضات ناخودآگاه ما در باب آنها اختلالاتی به بار آورده. گاه وقتی به فرایندهای رایج و مرسوممان ذر مطالعات دینی نگاه میکنم به نظرم میرسد ما بدجور در ناخوداگاه به سر میبریم! از این ناخودآگاه دین شناسی باید بیرون بیاییم و قدم به قدم بازبینی کنیم فرایند شناسایی دین و متن دینی را.
سپاس از نوشته بسیار ارزشمند حضرتعالی
پاسخ:
زنده باشید اندیشور گرامی .
۰۶ دی ۹۵ ، ۲۲:۴۶ خیالِ دست

سلام، ممنون از پاسخ مبسوط

به نظرم بهتر است مخاطب این نوشته‌ی شما مشخص شود، چون بسته به مخاطب، می‌توان جواب‌های متفاوتی به سؤال «اکنون با عزم و خواست تحول چه کنیم؟» داد. اگر مخاطب سیاست‌گذاران عرصه‌ی حوزه و دانشگاه است، پاسخ من این است: بسترسازی و حمایت مالی. پژوهشگرانی که می‌خواهند عمرشان را روی پروژه‌های فکری بگذارند باید از نظر معاش تأمین شوند و این کار حضراتی است که آن بالا نشسته‌اند.

ولی اگر مخاطب این پرسش، علمای حوزه‌های مختلف باشد، به نظرم بسته به هر حوزه‌ای روش‌ها ممکن است متفاوت باشند. فی‌المثل روشی که در جامعه‌شناسی استفاده می‌شود شاید به کار تاریخ نیاید و روشی که در فقه استفاده می‌شود به کار فلسفه. از این که بگذریم، در هر شاخه‌ی علمی روش‌های متفاوتی وجود دارند و گاه باید وجود داشته باشند. حداکثر توصیه‌ای که می‌شود به علما کرد این است که با آن روشی که فکر می‌کنید مناسب است دست به پژوهش بزنید، که گمان نکنم اساساً لازم باشد. هرکسی به همان روشی که فکر می‌کند مناسب است دست به پژوهش می‌زند.

درباره‌ی عدم پاسخگویی پارادایم‌های گذشته و بحرانی که امروزه با آن مواجه هستیم تنها راه صبر است. بله، اگر دستمان به جایی بند است باید از پژوهش دفاع کنیم، ولی اگر نیست بهتر است بنشینیم و صبر پیش گیریم. ساخته شدن یک پارادایم جدید چیزی نیست که بشود برایش نشست و دستورالعمل تهیه کرد. باید منتظر بمانیم تا شاید روزی از طرفی، «مردی از خویش برون آید و کاری بکند».

پاسخ:
از بابت توجه سرکار ممنونم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی