انتخاب حقیقت
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
ما آدمی را نمیشناسیم؛ خودمان را. زندگی را نمیشناسیم؛ آنچه بر ما گذشت و یا پیش پای ماست. و ما دیگران را نمیشناسیم؛ کسانی که در لفظ "انسان" با آنها اشتراک داریم.
ما آدمیان، جزیره های جدا افتاده از یکدیگریم که در کانون به شدت از هم دور و در کرانهها به هم نزدیکیم . آنچه کانون حیات ما را تعیین میکند خود حقیقی، نظام ژنتیک، تاثیرات منحصر به فرد محیطی و از همه مهمتر ذهن یگانۀ ما و تجربههای شخصی ما است و آنچه در کرانهها ما را به دیگران میرساند، خانواده، نژاد، محیط، تاریخ مشترک، زمان زیستی، آموزش و تعلیم، زبان مشترک و... است. نزدیکی و دوری ما از دیگران در این عرصهها، همزمان حس همراهی و شفقت، یا طرد و نفرت را میآفریند.
کاش بیشتر به زندگی دل بدهیم. به خوبی. بیشتر منتظر آن سوسوی حقیقتی باشیم که از پس و پشت تجربهها و مواجهات ما در زندگی رخ عیان میکند. آن انتخابی که در میدان اجبارها همچون عصیانی عظیم، ما را و حقیقت ما را تعیین میکند.