بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی تلاشی است برای تفکر و نقد جزم‌هایی که ما را به حرکت واداشته و دل‌های ما را با خود می‌برد.
اگر اندکی تردید در این راه و دل‌سپاری به آن ایجاد شده باشد، پس باید بازاندیشید و قوام افکار و رفتار خود را بازبینی کرد.

بازاندیشی در کار فکر کردن و بازخوانی افکار گذشته است.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۸ مطلب با موضوع «فرهنگ» ثبت شده است

هانری کربن: «امیدهایمان در غرب ویران شده است و کسی نمی‌داند به کجا خاتمه پیدا خواهد کرد. هشدارترین نشانه آن، لاادری‌گری دیندارانه‌ای است که عالی‌ترین ذهن‌ها را نیز ناتوان کرده و در آنها نسبت به فضای معرفت باطنی ترس وحشتناکی ایجاد کرده است».

 

       در میان جوامع امروزی و در بسیاری از کشورهای جهان کم نیستند اندیشمندانی که با پیش زمینه‌های علمی یا عقیدتی مختلف، نسبت به "افول ارزش ها" هشدار می‌دهند. آنان با اشاره به سیطره رسانه‌های فراگیر و بین‌المللی، بخصوص فیلم‌ها،کتاب‌ها و ماهواره‌ها و از همه مهمتر، فضای مجازی اینترنت، از پروژه یکسان‌سازی فرهنگی از سوی کشورهای موسوم به شمال علیه فرهنگ بومی سایر کشورها، سخن می‌گویند.
       برخی دیگر با نگاهی دقیق‌تر ضمن تاکید بر تاثیرات رسانه‌های فراگیر جهانی، وضعیت وجودی زندگی در جهان مدرن را بخصوص سیطره و مقبولیت تکنولوژی بر همه ساحات زندگی را عاملی برای تغییر الگوهای زندگی، تبعیت از مدار مُدرن مُد و معیشت غربی برمی‌شمرند. این نگرانی حتی شامل اندیشمندان غربی نسبت به افول ارزش‌های خود نیز شده است.

       اگر در گذشته محافظه‌کاران در کشورهای غربی از لزوم حفظ ارزش‌های جهان مسیحی،ارزش‌های‌خانوادگی، ارزش‌های اخلاقی و... سخن می‌گفتند، امروز حتی لیبرال‌ها نیز نگران وضعیت نابسامان فرهنگی در اطراف خویشند. زندگی‌های اتمی و سلولی، خودمحوری، خودخواهی‌مفرط، تک‌لذت‌طلبی صرف، منفعت‌طلبی غیراقتصادی، تنهایی و بی‌معنایی، فایده‌گرای شخصی  و... نمونه‌هایی از دردهایی است که داد لیبرال‌های غربی را نیز بلند کرده است.
        اما براستی "ارزش‌ها" چیستند؟ از کجا سرچشمه می‌گیرند؟ چرا باید تداوم داشته باشند؟ ملاک تبعیت از آنان چیست؟ و... 
       واقع‌گرایی اخلاقی با نگاه کارگردگرایی، به‌دنبال دفاع از آموزه رسمیت دادن به ارزش‌های موقت به‌جای ارزش‌های ثابت و تابع امرحقیقی، و به عنوان اموری فرهنگی، بومی و در گردش است.
        واقع‌گرایان برای نفی ارزش‌های ثابت، از فقدان اندام‌حسی خاص برای ادراک ارزش‌ها یاد می‌کنند. و البته آنان فراموش می‌کنند که ارزش‌های موقت، قوانین و هنجارهای قراردادی و... نیز فاقد مابه ازای حسی در انسان است و برای به زعم آنان درک آنها نیازمند اندام حسی است.

       در بهترین وجه در غرب، پراگماتیست‌ها که برای پاسخ به واقع‌گرایان وارد عمل می‌شوند بازهم با کارگردگرایی و نگاه خدمت محور سخن ساز می‌کنند. با این نگاه اگر چه طول عمر ارزش‌ها کمی بیشتر می‌شود، اما حداکثر تلاش پراگماتیست‌ها این است که نشان می‌دهند ارزش‌ها بی وقفه در درون تجریه ذهنی ما از کودکی تا بزرگسالی تکوین می یابند. و همانندی فرهنگ‌ها همان است که همانندی ارزش‌ها را موجب می‌شود. از این رو ارزش‌ها ساختنی است. ساخته ای که دوام اجتماعی و انسجام عمومی را به همراه دارد. به هرحال در این نگره نیز هیچ سخنی از ارزش‌های ثابت و تابع حقیقت بیرونی وجود ندارد. 
        از حیث عقلانی بی پشتوانه بودن مفهوم ثابت و حقیقی برای ارزش‌ها، اغلب مدافعان آن را جلب حوزه دین، وحی و سنت کرده است. تا مگر با بهره گرفتن از توان سنت و دین، و قدرت توجیه‌پذیری آن، دوامداری ارزش‌ها و ریشه داشتن آن در حقیقت بیرونی را نشان دهند. غافل از اینکه تعدد ادیان و ادعای ارز‌ش‌های ثابت از سوی جبهه‌های دینی و ارزشی مخالف، رشته آنان را پنبه می‌کند. 
       این روزها، دفاع از ارزش‌های حقیقی و ثابت برای مدعیان آن، از هر زمان دیگری سخت‌تر شده است. زمانی دین، زندگی ارزش‌های اخلاقی را تضمین می‌کرد. با ظهور عصر روشنگری و حلول مدرنیته و نیز با تعارض‌هایی که بین ارزش‌های مطلق انسانی با آموزه‌های دینی پدید آمد، ارزش‌های جهانی با پشتوانه انسان‌شناسی و حقوق‌غربی رایج شد، با افول الگوهای تفکر تجربی دیگر نمی‌توان به‌راحتی از اخلاق انسانی و جهان شمول نیز دفاع کرد.

      بومی‌گرایی فرهنگی و اخلاقی و دو لبه تیز نسبیت‌گرایی و تکثرگرایی قیچی پست‌مدرن را تجهیز کرده و باز هم بیشتر بنای ارزش‌های ثابت و دوامدار مبتنی بر حقیقت بیرونی متزلزل شده است.
       اینک این ما و سیل سوال، اینک این ما و افول فزاینده ارزش‌های ادعایی در دین، اینک این ما با حاکمیت دینی که هر روز تشت بی اخلاقی مدیریتی، نفع پرستی‌های مالی مدیران، نزاع های ضد اخلاقی انتخاباتی‌ و بی سامانی اجتماعی‌اش از بام بر زمین توجه و تعجب مردمش می‌افتد. اینک این ما و فرزندانی که در هوایی دیگر و فرهنگی متفاوت‌تر و گفتمانی به‌کلی غیر دینی سرو پنجه نرم می‌کنند. اینک این ما.
        اینجا و اکنون سوال ما چیست؟ آیا باید بپرسیم چه باید کرد؟ یا باید بپرسیم موضوع از چه قرار است؟ 

                                                                        عباس اسکندری

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۱۳
عباس اسکندری
      از دوست بسیار گرامی ام که این متن را برایم فرستاده تشکر می‌کنم. این متن در ادامه پست شیفتگی به گذشته، معنا دار و خواندنی خواهد بود. چند نوشته کوتاه دیگر هم درباره شیفتگی به گذشته و مقاومت در برابر نو شدن تهیه کرده ام که به مرور خواهد آمد. برایم جالب است که تقابل سنت و تجدد را بهتر بفهمم. بی آنکه بخواهم از سنت به هر قیمتی دفاع کنم یا تجدد هوشم را ربوده باشد.

        بخشی از سخنرانی کن روبینسون: 

        « من تازگی یک عبارت جالبی از آبراهام لینکلن دیدم، که فکر کردم شاید خوشتون بیاد در اینجا ازش نقل کنم:  او در دسامبر 1862 در دومین جلسه سالانه کنگره صحبت می کرد. باید بگم که من هیچ نمی دونم که اون موقع چه جریان هایی بوده. ما در بریتانیا تاریخ آمریکا رو تدریس نمی کنیم. ما پنهانش می کنیم. این رویکرد ماست.

       خوب، شکی نیست که چیز خارق العاده ای در دسامبر 1862 اتفاق افتاده که آمریکایی ها در این جمع خوب می دونند. (جنگ داخلی آمریکا)

        امّا لینکلن اینو گفت: "عقاید تعصب آمیز مربوط به گذشته آرام، برای اکنون طوفانی کفاف نمی دهند. شرایط فعلی انباشته از سختی هاست، و ما باید همراه با شرایط بلند شویم" من عاشق این جمله ام. نمی‌گه بلند شویم تا به شرایط فعلی برسیم، می‌گه «همراه» با شرایط بلند شویم.

         ادامه عبارت: "حال که شرایط ما جدید هست، باید به شکلی نو فکر کنیم و به شکل جدید اقدام کنیم باید خودمان را از اسارت شیفنگی (نسبت به گذشته) رها کنیم. آن موقع است که می توانیم کشورمان را نجات دهیم."

         من عاشق این عبارتم، "رهایی از شیفتگی" می دونید مفهومش چیه؟

         این که افکاری هست که همه ما شیفنه آنها شده ایم که خیلی راحت قبول کرده ایم که طبیعی هستند، دنیا را همینطوری می‌بینیم. و خیلی از افکار ما برای مواجهه با شرایط قرن حاضر شکل نگرفته اند بلکه برای رفع و رجوع شرایط قرنهای گذشته شکل گرفته اند. ولی هنوز اذهان ما شیفته و مسحور اونهاست. و ما باید خودمان رو از شیفتگی به بعضی از اونها رها کنیم. البته، گفتنش از انجام دادنش راحت تره. البته فهمیدن اینکه به چیزی عادت کرده اید سخته. علتش اینه که بهش عادت کرده اید.

        خوب بگذارید یه چیزی ازتون بپرسم که به اش عادت کرده اید. چند نفر از شما بالای 25 سال سن دارید؟ البته این اون چیزی که بهش عادت کردین نیست ها مطمئنم که اینو خودتون هم از قبل می دونستید که چند سالتون هست. آیا کسی اینجا کمتر از 25 سال سن داره؟ خوبه.

        حالا، اونهایی که بالای 25 سالشونه، اگه ساعت مچی دستتون هست، دستتون رو بلند کنید. تعدادمون زیاده، اینطور نیست؟

        حالا در یک جمع افراد زیر بیست سال همین سوال رو بکنید. نوجوان ها ساعت مچی نمی بندن. منظورم این نیست که نمی تونند یا اجازه ندارند، فقط معمولا تصمیم می گیرند که نبندند. و علتش اینه که، اونهایی که بالای 25 سال دارند، در فرهنگ قبل از دیجیتال بزرگ شده اند. و ما، اگه بخواهیم زمان رو بدونیم، باید یه چیزی به دستمون ببندیم که زمان را بگوید. بچه ها الان در دنیایی زندگی می کنند که همه چیز دیجیتال شده، و زمان، برای اونها، همه جا هست. اونها علتی برای ساعت مچی بستن نمی بینند.و ضمنا، شما هم نیاز ندارید؛ فقط ما همیشه این کار رو کردیم، و به این کار ادامه می دیم. دختر من، کیت، 20 سالشه و هیچ وقت ساعت نمی بنده. دلیلی برای بستنش نمی بینه. میگه: "این یک وسیله تک کاره است." (خنده حضار) "این چه کار احمقانه اییه ؟ من بهش می گم: "نه، نه، این ساعت تقویم هم داره." (خنده حضار) "چند تا کار انجام میده."

        در آموزش چیزهایی هست که ما شیفته شون شده ایم. بگذارید چند تا مثال بزنم. یکی از اونها، ایده خطی انگاری هست. به این معنی که هر چیزی از اینجا شروع میشه، و در یک مسیری امتداد داره، و اگه همه چیز رو درست انجام بدید، نتیجه اش این می شه که برای ادامه زندگی تان آماده خواهید بود. تمام کسانی که در TED صحبت کردن به طور تلویحی یا صریحا، داستان دیگری را روایت کرده اند اینکه که زندگی خطی نیست، بلکه اورگانیک (زنده) است.

       زندگی ما به صورت وابستگی دو طرفه است ما استعدادهایمان رو در ارتباط با شرایطی که به وسیله همین استعدادها خلق شده اند، کشف می کنیم. ولی میدونید چیه؟ ذهن ما شیفتگی پیدا کرده به این روایت خطی و احتمالا نهایت نظام آموزشی ما اینه که به دانشگاه ختم بشه. من فکر میکنم ما شیفته این شدیم که مردم رو به دانشگاه بفرستیم، به نوع مشخصی از دانشگاه. منظورم این نیست که شما لازم نیست به دانشگاه بروید، اما همه هم نیاز ندارند که به دانشگاه بروند. و همه هم نیاز ندارند که بلافاصله به دانشگاه بروند. شاید بعد ها بروند، نه فورا.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۲:۰۶
عباس اسکندری

"The dogmas of the quiet past are inadequate to the stormy present. The occasion is piled high with difficulty, and we must rise with the occasion. As our case is new, so we must think anew and act anew. We must disenthrall ourselves, and then we shall save our country"

 Abraham Lincoln

از محضر دوستان فرهیخته خود خواهش میکنم با نظر به متن بالا بفرمایند از منظر و تحلیل آنان چه گذشتۀ آرام بخشی مد نظر لینکلن بوده که او تعصب به آن را ناکافی و لزوم گذر از آن را توصیه می‌کند؟  


ترجمۀ آزاد متن:

"شیفتگی و دلبستگی به آرامش ایام گذشته، برای شرایط طوفانی کنونی راه به جایی نمی‌برد. وهله کنونی پر از سختی و مشکلات است و ما باید در همین شرایط رشد کرده و قامت برافرازیم. 

در موقعیت تازه ای هستیم پس باید به شکل تازه‌ای فکر کرده و عمل نماییم. ما باید خود را رها کنیم؛ آن موقع می‌توانیم کشورمان را حفظ کنیم."

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۹
عباس اسکندری


- با عرض معذرت به دلایل مشکلات انتقال عکس نوشتار  امکان ارائه بیست کشور وجود نداشت. برای همین 5 کشور اول را آوردم .

- برروی عکس کلیک کنید تا در اندازه بزرگتر مشاهده کنید .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۳۴
عباس اسکندری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۴
عباس اسکندری


این نوشته را پیشتر در جایی دیگر آورده بودم. اینجا نیز با تغییراتی مکرر خواهد شد.

احتمالاً شما نیز مثل بسیاری دیگر از اهالی فرهنگ، "نوشتن" را یک ضرورت می‌شمرید. اما این ضرورت چگونه ضرورتی است؟ آیا وسیله ای برای نیل به هدفی زیستی است؟ آیا لازمه و یا مقدمه فرهنگ بالغ بشری است؟ و آیا....

اگر نوشتن را به عنوان فعلی خودآگاه و گشوده به‌بیرون از سوژه درنظر آوریم، اساساً آن را باید کنشی اجتماعی و حتی تحولی برشمریم. اما برخی از اندیشمندان نه تنها ضرورتی برای آن نمی‌بینند، بلکه آن را عملی نالازم می‌شمرند.

این اندیشمندان به‌خصوص نوشتن در فضاهای عمومی و رسانه‌های مدرن را عملی غیر اصیل می‌دانند. نوشتن از منظر اینان چیزی به‌حقیقت زیستی انسان نمی‌افزاید و به‌نحوه زیست و حفظ حیات او کمکی درخور نمی‌کند. اینان نوشتن را محصول فرهنگ و فرهنگ را زائده‌ای برحیات زیستی (و دل انگیز) آدمی می دانند. اینکه چرا خود اینان علی‌رغم چنین ادعایی باز می‌نویسند، البته سوالی است که باید پاسخگو باشند.

برخی دیگر از تحلیل‌گران فعالیت نگارشی را نوعی ظهور خودیتِ فرد در جهان ارزیابی می‌کنند. (از جمله جهان مجازی مدرن) در این نگرش نوشتن می‌تواند آدمی را ناخودآگاه و الینه کند. با حضور و ظهور انسان در متن فعلِ خود (نوشتن) او به مرور تبدیل به‌فعل خود شده و حاصل، نوعی انسان مجازی است که در عینیت زیست نمی‌کند. و فضای مجازی او را از "واقعیت خود" دور ساخته است.

براین اساس فضاهای مجازی کنونی، جایی برای عرضه محصولات فرهنگی و فکری و.... نیست. بلکه بیشتر جایی برای ظهور انسان مدرن قرن بیست و یکم است. نوعی دیگر از انسان که حاصل و متولد عشق بازی با فضاهای غیر واقعی و متعارف اینترنتی است.

در نگاه منتقدان، نوشتن علی العموم وسیله و عملی برای تظاهر و عیان کردن خود است. رقاصی بر روی سن فرهنگ. جایی که هر فعلی "دیده" می شود. فضاهای مجازی چیزی است که برای دیده شدنِ "انسان نادیده" و ظهور و عرضه "فردیتِ مورد غفلت قرار گرفته" آدمی ساخته شده است. چیزی که استقلال و فردیت تام و تمام انسان مدرن را فریاد زده و دوام می‌دهد.  

به گمان من برخی از گفته‌های فوق‌الذکر درست است. اما هنوز خیلی چیزها برای گفتن باقی مانده است.

واقعیت این است که فضاهای مجازی و امکانات اینترنتی در کنار روش‌های سنتی تر نوشتن، موجب شده که ضرورت نوشتن بیش‌تر درک شود. کاربران چنین فضاهایی حتی اگر در آغاز، نوشتن را برای تفنن و بازخوانی تجربه‌های دست‌پایین شخصی یا انعکاس احساسات غیرجدی شروع کرده باشند،به‌مرور به دلیل عرضه ماحصل فکر و احساس خویش و آگاهی ضمنی به به آشکارگی "اثر" خود، به‌زودی به‌سطحی از خودآگاهی و تثبیت سوژگی دست می‌یابند که سوژه را نسبت به خود و اطراف جدی تر و آگاه‌تر می‌کند و این جدیت می‌تواند سیطره خود را بر همه عرصه های حیات و ظهور انسان مجازی منتشر کند. 

در گذشته گرچه جهان‌های مجازی نبود و یا کمتر بود، ولی انسان هم به‌نسبت، درباره سوژگی خود، مرکزیت یافتن خود و استقرار فردیت خود، کم‌تر خودآگاه بود. انسان گذشته اخلاقی‌تر و محو در هویت‌های بزرگ‌تری بود. دین، جامعه، حزب، دیگران و... اما به‌مدد فضای مجازی مدرن و نوشتن در این فضا، ما زودتر فردیت خود را می‌یابیم؛ یا برای یافتن آن راه‌های کوتاه‌تری را سیر می‌کنیم.

 امروز فرزند من شبکه‌ای از بینندگان را دارد که من در همین سن، هرگز به‌این وسعت دیده نشده و مورد قضاوت قرار نمی‌گرفتم. گرچه اکنون به واسطه قضاوت دایمی دیگران اضطراب‌های تازه‌ای ایجاد شده است، اما شاید بتوان نام این اضطراب های را "اضطرابهای مقدس سوژه دکارتی" گذاشت. هزینه ای که برای تثبیت سوژه می‌پردازیم. با آنکه انسان فعال در فضای مجازی از این که کسی به خانۀ مجازی‌اش بیاید و او را به نقد بکشد مضطرب می‌شود، اما این اضطراب به استقلال او بیش از گذشته کمک می‌کند. با آنکه انسان امروز دایم احساس تحت نظر بودن و مورد قضاوت قرارگرفتن دارد، اما هر آن به‌دنبال افزایش و افزودن میزان بینندگان و کسب نظرات آنان است. او این اضطراب مقدس در قضاوت قرار گرفتن را بهای استقلال خود می‌شمرد. 

با این توصیف نوشتن به‌عنوان یک ضرورت، دیگر فعلی صرفاً اجتماعی نیست، بلکه بیش از آن فعلی خودآگاه برای اصالت بخشیدن به خود و رسیدن به‌نقطه ادراک هویت خود است. انسان امروز برای خروج از بحران هویت راه‌های برون‌رفت تازه‌ای یافته است و نوشتن در این فضا یعنی بیان نظریات و اندیشه و هستی خود و مشترک کردن دیگران در تجربه‌های شناختی، احساسی و حتی جزئیات تحولات ذهنی و روانی خود. این ضرورت، هویت بخش است و اهمیت جدیت در نوشتن را بیش از گذشته عیان می‌کند.

 در جهانی که تا چندی پیش همه به‌دنبال سانسور خود بودند تا از شماتت یا تنبیه دیگران و فرهنگ مسلط اجتماعی دوری بجویند و اندیشۀ خود را از ترس پس‌زدن و طرد و نفی دیگران یا فرهنگ مسلط مخفی می‌کردند، حرف‌ها زده نمی‌شد و اندیشیدن ناکام و نا بالغ و ناتمام می‌ماند و دیالوگ هرگز به طور طبیعی شکل نمی‌گرفت. اما ناگهان امکانی ایجاد می‌شود که نوشتن را راحت می‌کند. بی‌آنکه مجبور باشی خود را مخفی کنی.

اضافه بر موارد بالا نوشتن ضرورت دارد زیرا سازگاری بخش است. ما از ضرورت فلسفی نوشتن به ضرورتی روان‌شناختی رجوع می‌کنیم. از این منظر در بسیاری موارد نوشتن نه‌تنها عرصه‌ای برای معرفنی و تثبیت خویستن است بلکه فعلی برای سازگار شدن با دیگران است، اقدامی برای همنوایی با دیگران، یا حتی فریادی برای تخلیه روانی، وسیله ای برای پیوند و حمایت گرفتن و چند شکل دیگر سازگاری است.

کاش جرات و جسارت اندیشه، دلمان را گرم‌تر و قلم را روان‌تر کند. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۷
عباس اسکندری

منتقد

روی متن کلیک بفرمایید تا در اندازه واقعی مشاهده شود.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۰
عباس اسکندری

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار،

تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

نوشتن از زندگی و اندیشه‌های مختلف درباره آن، گفتن از تجربه‌ای است منحصر بفرد که با نوشتن، از حصار انحصار خارج شده و همگانی می‌شود.
اگر ما تجربیات مفید خود را در حوزه فکر و زندگی در اختیار دیگران قرار دهیم آنان را در عمر و تجربه خویشتن شریک کرده‌ایم؛ شاید دیگران با بهره‌ای مضائف از تجربه‌های مشترک و عمومی شدۀ ما، بتوانند با انتخاب‌ها و تصمیم‌های درست‌تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

بازاندیشی نوشتن از زندگی و اندیشه است. تجربه‌ای دربارۀ تجربه زیسته.

 با بازاندیشی همراه باشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۰۹:۳۸
عباس اسکندری