هانری کربن: «امیدهایمان در غرب ویران شده است و کسی نمیداند به کجا خاتمه پیدا خواهد کرد. هشدارترین نشانه آن، لاادریگری دیندارانهای است که عالیترین ذهنها را نیز ناتوان کرده و در آنها نسبت به فضای معرفت باطنی ترس وحشتناکی ایجاد کرده است».
در میان جوامع امروزی و در بسیاری از کشورهای جهان کم نیستند اندیشمندانی که با پیش زمینههای علمی یا عقیدتی مختلف، نسبت به "افول ارزش ها" هشدار میدهند. آنان با اشاره به سیطره رسانههای فراگیر و بینالمللی، بخصوص فیلمها،کتابها و ماهوارهها و از همه مهمتر، فضای مجازی اینترنت، از پروژه یکسانسازی فرهنگی از سوی کشورهای موسوم به شمال علیه فرهنگ بومی سایر کشورها، سخن میگویند.
برخی دیگر با نگاهی دقیقتر ضمن تاکید بر تاثیرات رسانههای فراگیر جهانی، وضعیت وجودی زندگی در جهان مدرن را بخصوص سیطره و مقبولیت تکنولوژی بر همه ساحات زندگی را عاملی برای تغییر الگوهای زندگی، تبعیت از مدار مُدرن مُد و معیشت غربی برمیشمرند. این نگرانی حتی شامل اندیشمندان غربی نسبت به افول ارزشهای خود نیز شده است.
اگر در گذشته محافظهکاران در کشورهای غربی از لزوم حفظ ارزشهای جهان مسیحی،ارزشهایخانوادگی، ارزشهای اخلاقی و... سخن میگفتند، امروز حتی لیبرالها نیز نگران وضعیت نابسامان فرهنگی در اطراف خویشند. زندگیهای اتمی و سلولی، خودمحوری، خودخواهیمفرط، تکلذتطلبی صرف، منفعتطلبی غیراقتصادی، تنهایی و بیمعنایی، فایدهگرای شخصی و... نمونههایی از دردهایی است که داد لیبرالهای غربی را نیز بلند کرده است.
اما براستی "ارزشها" چیستند؟ از کجا سرچشمه میگیرند؟ چرا باید تداوم داشته باشند؟ ملاک تبعیت از آنان چیست؟ و...
واقعگرایی اخلاقی با نگاه کارگردگرایی، بهدنبال دفاع از آموزه رسمیت دادن به ارزشهای موقت بهجای ارزشهای ثابت و تابع امرحقیقی، و به عنوان اموری فرهنگی، بومی و در گردش است.
واقعگرایان برای نفی ارزشهای ثابت، از فقدان اندامحسی خاص برای ادراک ارزشها یاد میکنند. و البته آنان فراموش میکنند که ارزشهای موقت، قوانین و هنجارهای قراردادی و... نیز فاقد مابه ازای حسی در انسان است و برای به زعم آنان درک آنها نیازمند اندام حسی است.
در بهترین وجه در غرب، پراگماتیستها که برای پاسخ به واقعگرایان وارد عمل میشوند بازهم با کارگردگرایی و نگاه خدمت محور سخن ساز میکنند. با این نگاه اگر چه طول عمر ارزشها کمی بیشتر میشود، اما حداکثر تلاش پراگماتیستها این است که نشان میدهند ارزشها بی وقفه در درون تجریه ذهنی ما از کودکی تا بزرگسالی تکوین می یابند. و همانندی فرهنگها همان است که همانندی ارزشها را موجب میشود. از این رو ارزشها ساختنی است. ساخته ای که دوام اجتماعی و انسجام عمومی را به همراه دارد. به هرحال در این نگره نیز هیچ سخنی از ارزشهای ثابت و تابع حقیقت بیرونی وجود ندارد.
از حیث عقلانی بی پشتوانه بودن مفهوم ثابت و حقیقی برای ارزشها، اغلب مدافعان آن را جلب حوزه دین، وحی و سنت کرده است. تا مگر با بهره گرفتن از توان سنت و دین، و قدرت توجیهپذیری آن، دوامداری ارزشها و ریشه داشتن آن در حقیقت بیرونی را نشان دهند. غافل از اینکه تعدد ادیان و ادعای ارزشهای ثابت از سوی جبهههای دینی و ارزشی مخالف، رشته آنان را پنبه میکند.
این روزها، دفاع از ارزشهای حقیقی و ثابت برای مدعیان آن، از هر زمان دیگری سختتر شده است. زمانی دین، زندگی ارزشهای اخلاقی را تضمین میکرد. با ظهور عصر روشنگری و حلول مدرنیته و نیز با تعارضهایی که بین ارزشهای مطلق انسانی با آموزههای دینی پدید آمد، ارزشهای جهانی با پشتوانه انسانشناسی و حقوقغربی رایج شد، با افول الگوهای تفکر تجربی دیگر نمیتوان بهراحتی از اخلاق انسانی و جهان شمول نیز دفاع کرد.
بومیگرایی فرهنگی و اخلاقی و دو لبه تیز نسبیتگرایی و تکثرگرایی قیچی پستمدرن را تجهیز کرده و باز هم بیشتر بنای ارزشهای ثابت و دوامدار مبتنی بر حقیقت بیرونی متزلزل شده است.
اینک این ما و سیل سوال، اینک این ما و افول فزاینده ارزشهای ادعایی در دین، اینک این ما با حاکمیت دینی که هر روز تشت بی اخلاقی مدیریتی، نفع پرستیهای مالی مدیران، نزاع های ضد اخلاقی انتخاباتی و بی سامانی اجتماعیاش از بام بر زمین توجه و تعجب مردمش میافتد. اینک این ما و فرزندانی که در هوایی دیگر و فرهنگی متفاوتتر و گفتمانی بهکلی غیر دینی سرو پنجه نرم میکنند. اینک این ما.
اینجا و اکنون سوال ما چیست؟ آیا باید بپرسیم چه باید کرد؟ یا باید بپرسیم موضوع از چه قرار است؟
عباس اسکندری