تحول 3
سوم:
متن و مشخصاً متون درسی در مدارس، دانشگاهها و حوزهها در تحول فرهنگی، اهمیت محوری دارند. شاید برخی گمان برند این امر چندان مهم نیست و میتوان با پیگیری جدی دانشجویان با انتخاب اساتید بهتر یا رجوع به کتب شایسته، این مشکل را بهراحتی برطرف کرد. اما تجربه چیز دیگری میگوید.
در حقیقت تعداد کسانی که فراتر از کتب درسی مرسوم و دستوری به موضوعات و تأملات علمی مستقل میپردازند، بسیار محدودند. بیشتر دانشآموزان و دانشجویان جز همین کتابهای رایج را مطالعه نمیکنند؛ بخصوص که نظام امتحانی نیز نصمحور است نه محتوامحور.
در گذشته در میان اساتید و مقامات علمی حوزه و دانشگاه همواره نگاهی انتقادی به کتب قدیمی وجود داشت. ولی در عینحال حمایت از آن بسیار کم بود. مثلاً مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی و مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی طرفدار تغییر متون درسی قدیمی حوزه بودند، حتی مدارسی مثل "مدرسه حقانی" کم و بیش با این رویکرد تاسیس شد، اما روند غالب حتی تغییر در رسمالخط کتب درسی سنتی را نیز برنمیتافت؛ چهرسد به محتوای آن. و معالاسف کفۀ مخالفان همواره سنگینتر بود.
در دانشگاهها نیز به جز کُتبی که معمولاً برای تدریس عمومی انتخاب و نوشته میشود، در سنجش نیازهای بومی و مسائل داخلی، "علم" و "مشکل" در کنار هم و همراه هم رشد نیافتهاند. از این رو کتب درسی عموماً پاسخگوی مسائل و مشکلات "ما" نبوده و درحقیقت رونوشتی از دردها و مشکلات سایر جوامع و راههای پیشنهادی درمان آنها است. یعنی جوامعی که کتاب را از آن مبداء ترجمه کردهایم و بهخورد دانشجویانمان میدهیم.
پس از انقلاب، چندی موضوع تغییر کتب درسی مطرح بود که با فروکش تندباد "دینی شدن علوم" و ناکامی آن مجدداً به آغاز راه بازگشتیم؛ و هرگز ندانستیم که اگر روند اسلامیکردن علوم و دروس تحقق نیافت، این به معنی سلامت و صحت شکل قبلی ترویج دانش در کشور نیست، بلکه راه چیزی دیگر است. یعنی تولید علم با نگاه به مسائل بومی و مشکلات ملی.