تحول 2
دوم:
ذهن آدمیان بطور عجیبی از تأمل در امور جاری غفلت میورزد. روزمرگی، خود حجاب تعقل است. گویی هر چقدر موضوع عادیتر باشد، بینیازتر از فکر و اندیشه در نظر میآید. از این روست که در امور عادی و روزانه خود به چشم بازبینی، اصلاح و تغییر نمینگریم.
زندگی ما آدمیان از چه زمانی در قالب خانواده به معنای مترادفش شروع شد؟ معلوم نیست. برخی میگویند از 10 هزار سال پیش؛ اما این روشن است که زندگی در میان خانواده طی قرنها متمادی به امری رایج و عادی و فارق از تفکر و بازاندیشی تبدیل شدهاست.
در حالی که ما زندگی را در جمع (خانواده) و با عشق (پیوندهای عاطفی) آغاز میکنیم. اغلب اطلاع و آموزش بسیار ناچیزی از اصول و قواعد "تعاملجمعی" و "ارتباط عاطفی" داریم. نه تنها در خانواده درباره این امور مهم آموزش زیادی نمیبینیم، در مدارس و سایر مراکز آموزشی نیز ایندست موضوعات به ندرت مطرح میگردد.
نمیدانیم چگونه میتوان صریح و صادق بود و در عین حال باعث رنجش دیگران نشد. همین یک مورد آموزشی شاید بتواند بسیاری از دردها و رنجهای ما را در تعامل با دیگران بکاهد. بسیاری از جداییها، قطع پیوندها، دلخوریها و سرخوردگیها حاصل نادانستن همینگونه موارد است. اینکه چگونه بین "زبان خوش" و "حرف خوب" جمع کنیم.
به جز تربیت و آموزش مستقیم، فضای تربیتی بسیاری از خانوادههای ما نیز از ارزشهای آموزشی و کاربردی برای تعامل با دیگران دور است. آیا اعضای خانوادۀ ما در گفتار صادقند؟ آیا به مفهوم حریمخصوصی برای فرزندانمان قائلیم؟ آیا شنوندۀ خوبی برای احساسات و عواطف کودکانمان هستیم؟ آیا مشارکت در تصمیمگیری را آموختهایم؟ آیا آموختهایم چگونه برای یک انتخاب یا تصمیم مهم خانوادگی با هم گفتگو کنیم؟ آیا هرگز کودکانمان را در مسئولیتهای خانه شریک و سهیم کردهایم؟ آیا فرهنگ "خرج کردن" منطقی و به صرفه را در خلال زندگی به آنها آموختهایم؟ آیا فرهنگ مدنی و ادب زندگی جمعی را رعایت میکنیم؟ آیا...
اگر محتاج تحولیم و اگر خانواده اولین و ضروریترین نهاد برای تحول است، پس باید نهضت تحول در خانواده را اکنون و از خودمان آغاز کنیم. بااینحال همه میدانیم "سنگ بزرگ علامت نزدن است"..
به گمان من در آغاز سه اصل اخلاقی زیر را باید به دقت در خانواده رعایت کرده و نهادینه کنیم.
1- از جدل و منازعات بپرهیزیم. حرف خوب و خوب حرف زدن را با هم رعایت کنیم.
2- گفتگو و تصمیم مشارکتی را بیاموزیم. بهترین خانواده، خانوادهای است که در آن همه برای هم ارزش و اعتبار قائلند. و فرزندان شأن بزرگمنشی و ارج تصمیمسازی را از آغاز در خانواده تجربه میکنند.
3- به قدرکافی و لازم برای فرزندانمان وقت بگذاریم، در: تفریح و بازی، درس و مدرسه، مسافرت، ورزش، گردش، گفتگوهای دو طرفه، مطالعه و...
این سومین اصل بسیار مهم و مغفول است. برای فرزندان هیچ چیز به اندازۀ " همراه" و "همدم" والدین بودن مفید و دلگرم کننده نیست.
نباید به این آموزهها به خاطر فایده فوری و آموزش مستقیم توجه کرد. بلکه اثر دراز مدت، عُمقی و ناخودآگاه آن است که به بالندگی خانواده ( هم والدین و هم فرزندان) منتهی میشود.