بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی تلاشی است برای تفکر و نقد جزم‌هایی که ما را به حرکت واداشته و دل‌های ما را با خود می‌برد.
اگر اندکی تردید در این راه و دل‌سپاری به آن ایجاد شده باشد، پس باید بازاندیشید و قوام افکار و رفتار خود را بازبینی کرد.

بازاندیشی در کار فکر کردن و بازخوانی افکار گذشته است.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

پیمانه سنگین

شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۰ ق.ظ

رخشانه قربانی چه چیزی شد؟

ما کجا ایستاده ایم و چه نسبتی با رخشانه داریم؟

آیا از درون حسی برای تطبیق خود با احکام  شرعی داریم؟

آیا احکام شرعی اصالت ماهوی دارند یا وجه ای از ظهور تاریخیت اند؟

حلاج و عماد الدین نسیمی و شیخ شهید و شهید ثانی و هزارن شیعه مظلوم عراقی و علوی سوری نیز با حکم شرعی به کام مرگ رفته اند. 

ده ها سوال دیگر که هربار با سنکسار رخشانه و رخشانه های دیگر به ذهنم خطور میکند.

بیچاره ما که در میانه ایستاده ایم!

( پیمان سنگین)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۶
عباس اسکندری

نظرات  (۱۷)

ان الذین توفاهم الملائکه ظالمی انفسهم قالو کنا مستضعفین فی الارض قالو الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها فاولئک ماواهم وساءت مصیرا(سوره نساء آیه 97)
پاسخ:

ممنون.

اون روز به سرپرست خوابگاه انتقاد کردیم چرا آب قطع می شود یا سرد م یشود از قبل اعلام نمی کنید که بچه های بی خبر داخل حمام منجمد نشوند، وقتشون تلف نشه و ... مسولین گفتند پیجر خراب است.
چندین مرتبه مواردی داشتیم که قطعی آب برای سلامتی  بعضی بچه ها خیلی گران تمام شده ولی مسولین فکری به حالش نمی کنند اما برایم جالب بود که این هفته ده دوازده مرتبه حضور آقایان تاسیسات  را در خوابگاه داشتیم و هر بار سه مسول حد اقل در بین طبقات راه افتاده اند درب تک تک اتاقها را بزنند که بچه ها مراقب باشید یالله است!!!!
یک عنصری در تربیت ما هست که حساسیت های مارا رقم زده و ناجور رقم زده.
اگر رخشانه ای مورد آزار جسمی شدید پدر یا سایر مردان قرار گیرد از جایمان تکان نمی خوریم ولی اگر رخشانه ای پا روی یک تکلیف شرعی بگذارد قیامت بپا می کنیم. در همین افغانستان مواردی داشتیم که مردی همسرش را سلاخی کرده و جامعه مذهبی دم بر نیاورده و حتی گاهی از انتقاد فعالان جامعه مدنی دلخور شده ولی تا دلتان بخواهد ازاین دادگاههای صحرایی دینی ناعادلانه برپا کرده است.
دینداری های منهای عقلانیت و عجین با فرهنگ های سنتی فلج و بیمار شاید بیشترین سهم را در این قضیه داشته باشد.
پاسخ:

ممنون


لیلا خانم، اصول ارزشی شما برای من کم و بیش شناخته شده است. زاویه نگاه همیشه به سمت و سوی حمایت از مظلومه..این بد نیست اما همیشه واقعیت تحریف میشه. کسانی که ذهن نقادانه ای دارن بخوبی متوجه شدن که تفاوت دینها عموما در تلقی اونها از انسانه. متاسفانه این ناشیگری اندیشه ورزی هم در کلام شما دیده میشه. شما اسیب ها رو کاملا یکسویه می بیند،و لحظه ی بحرانی و انفجار انبار باروت خشم هم درست همین جاست. تا زمانی تجربیات ذهنی دینمداران درست تجزیه و تحلیل نشه، محال ممکنه بتونیم برای حل مشکل راه حلی پیدا کنیم. از ابتدا باید اینو متذکر بشم که خدای سیاست از خدای روان کاملا جداست. خدای سیاست زیرکانه تر و هدفمندتر دست به خشونت میزنه، خدای سیاست تاجایی که از دستیابی به هدف و جایگاه محکمش مطمئن باشه، خوی خونریزی خودشو مهار میکنه؛ اما خدای روان،عموما اشفته و سردرگم دست به خشونت میزنه؛ این خدا بسته به شرایطی که فرد تجربه کرده، خوی متغیری داره؛ خدای روان عموما توسط والدین و به خصوص مادر شکل میگیره، دور باطل فرهنگهای بسته اینجاست که مادر تمام کمبودهای عاطفی و روانی خودشو در روان فرندش کپی میکنه؛  چون از همون ابتدای امر این مادره که نقش خدای فرزند رو تا دوره ای که کودک با منیت خودش اشنا میشه؛ ایفا می کنه اما نه خدایی با عقل و خرد، بلکه خدایی اشفته و عصبی و عموما درمانده...تمام این نابسمانی ها در روان فرزند حک میشود؛ عصبیت، تنبیه های نابجا؛ مشخص نبودن مرزهای غلط و درست، نگرانی ها و ترس ها انهم در زمانی که کودک نیازمند اغوشی مطمئن و امن و پایدار است؛ مادر در این فرهنگ ها میشود نماد زن؛ اغوشی که بدان نیاز دارند اما بی ثبات و نامطمئن است، وابسته می کند و طرد، بسته بودن فرهنگ هم به پایداری این نماد یاری می رساند. اما فرزندان مونث، به نوعی دیگر هم اسیب می بینند؛ فقدان الگوی مناسب، نهایتا انها را به همانند سازی با مادر و زنان پیشین وادار می سازد.. و این دور باطل به حیات خود ادامه می دهد.
خشونت در همه ی اشکال خود محکوم است، اما یه سوال از شما داشتم، تا بحال به قتل و کشتن کسی فکر کرده اید؟ میتوانید خودتان را تصور کنید که فردی را افرادی را کشته اید؟! چون شما مذهبی هستید میپرسم؛ تصور اجرای حکم در حق کسی که احکام شرعی را نقض کرده؛ مثل شلاق زدن یا سنگسار کردن چتور؟ تصور بنده اینکه جواب شما به این سولات منفی باشه؛ اما کاش دلایلتون رو هم توضیح بدین.. بله شما چنین تصوراتی نخواهید داشت، سایر خانمها هم احتمالا پاسخ شما را بدهند.وضعیت روانی قاتل و ضارب(غیر موارد حادثه ای و یا مزدبگیری) هم عموما در دو حالت قراره داره، کسانی که قربانی رو مستحق مجازات میدون(یعنی خودشون رو  مظلومی می بینند در حال حق ستاندن) و کسانی که پذیرفتن ادمهای پست و حقیری هستن (بین خودپنداره بعنوان فردی جانی و اعمال جنایتکارنه تناسب هست) و زنان عموما خودشون را ازین مسائل مبرا می دانند؛ اما میشود بفرمایید این هیولاها از کجا نازل شده اند؟! از زیر زمین سربراوردند یا از اسمان فرود امدند؟!!این هیولاها توسط خود خود زنان پرورش یافته اند و هرچه که دارند از زنان دارند. مردان در دامن مادر یاد میگیرند که زورگویی عین مردانگی ست و زمانی هم که بالغ شدند دلدار نیز به انها می اموزد معامله گر باشند، کدام زن را دیده اید که فضیلت مردش را ستایش کرده باشد؟!!  زنها فقط از مردی رضایت دارند که از سایر مردها برتر باشد و ثروتمندتر و در خرج کردن برای انها دست و دل باز... با این معیارها گمان می کنید چه چیزی به بار می اید؟!!عزت نفسی در این معیارها مشاهده می کنید؟! دست اخر هم خروجی این خانواده ها می شود تولید مثل فله ای که نتیجه ش هم چیزی جز این نیست.
دینداری منهای عقلانیت را هم باید هشداری برای دولتهای دینی قلمداد کنیم که از خدای سیاست مدد میگیرند. والا در مورد روان انسان،امر دینی بیشتر امری ست احساسی و هیجانی؛ هرچه روان در خردورزی تخصص یافته تر باشد ؛سهم دین بعنوان یک سازمان دهنده ی زندگی کمرنگنر و در مقابل تجربیات معنوی هم فردی تر و خصوصی تر میشوند.
شما فرمودید فرهنگ بسته زن رو طور خاصی بار می آورد و زن، زن و مرد آینده را پروروش می دهد.
من میگم فرهنگ بسته یک شاخصه اش همینه که عقلانیت در اون کمرنگه.

عنصر احساسی هیجانی دینداری ها هرچند ممکن است تشدید شود اما فک میکنم منطقی قوی اگر بر سطح باورهای دینداران حاکم شود می تواند عنصر هیجانی اش را درست به کار بیاندازد نه به این شکلی که ما شاهدش هستیم.
من وقتی اسلام شیعی ایرانی یا حتی افغانی اش را با اسلام سنی کشور خودم مقایسه می کنم می بینم شیعیان به دلیل بالاتر بودن کفه عقلانی دینداری هایشان کارنامه عملی سفیدتری نسبت به اهل سنت دارند، شاهدش هم همین فرخنده ها و رخشانه هایی هستند که اسلام سنی آفریده.
 وقتی این تفاوت حس می شود پس میتوان از بهبود هر دو دینداری به مدد رشد عقلانیت سخن گفت. البته این به معنای نفی عوامل و جنبه های دیگر نیست که قطعن نقش دارندولی من درباره اش نظری و ایده ای ندارم.

از همان ابتدا هم گفتم دور باطل، اما چیزی رو ملاحظه نکردین،این فرهنگ بسته ی چتور تولید و بازتولید می شود؟ به همت خود زنان. نکته ی بعدی عامل نارضایتی ست. همیشه عامل دگرگونی یا فروپاشی یک نظام نارضایتی از درون بوده؛ ظاهرا افراد حاضر در این فرهنگ از داشته های خود راضی هستند..که چنین دوام اورده؟!
بهتر است واقعیت دین را بهتر ببنیم که هم عنصری جامعه شناختی ست و هم عنصری روانشناختی؛ پس تفاوتهایی که مشاهده می کنید ناشی از باورها شیعه و سنی نیست. در همان بافت فرهنگی و همان عنصرهای شخصیت ساز؛ شیعه که سهل است بودیسم هم حضور میداشت به همان نتایج ختم می شد. عقلانیت هم هرگز و هیچ زمانی ذاتی در بافت دین نبوده و این فاکتور توسط نیرویی بنام خرد انسانی به دین تحمیل شده..آنهم فقط به جهت مصالحه با دین. اون منطقی که شما می فرمایید "حاکم بشود"؛ بله خیلی خوب است اما باید وجود داشته باشد تا بتواند حاکم بشود. وقتی نیست چتور می تواند اعمال قدرت بکند؟!اون منطق اگر وجود میداشت، و حاکم می شد، موجودیت دین را هرگز و هرگز برنمی تافت...

سوفیا جان! بهره بردم.

«در همان بافت فرهنگی و همان عنصرهای شخصیت ساز؛ شیعه که سهل است بودیسم هم حضور میداشت به همان نتایج ختم می شد»
خب شیعه افغانستانی در همان بافت هست ولی این فجایعی رو که اهل سنت می آفرینند نیافریده. اینو چتور می بینید؟ ( در ماجرای فرخنده که تقریبن نود درصد اخبار و تحلیل هاشو دم به دم دنبال کردم کاملن پیدا بود شیعه با اهل سنت زمین تا اسمون تفاوت داره)

«عقلانیت هم هرگز و هیچ زمانی ذاتی در بافت دین نبوده و این فاکتور توسط نیرویی بنام خرد انسانی به دین تحمیل شده»
این ازون ادعاهای چالش برانگیزه تکلیفش به این سادگیها روشن نمیشه.

«همیشه عامل دگرگونی یا فروپاشی یک نظام نارضایتی از درون بوده؛ ظاهرا افراد حاضر در این فرهنگ از داشته های خود راضی هستند..که چنین دوام اورده؟
اگر در باب این فقره ذهنمو تعمیم بدم بحث میره همان جایی که استاد اسکندری دراین پست آن را برده اند؛ واقعیت جهان اسلام!!
چرا جهان اسلام خشونت هایی از این دست را پذیراست؟؟ یا به قول شما چرا به حد نارضایتی نرسیده است؟؟ من ذهنم درگیر با گفته های روشنفکری دینی درا ین زمینه است ولی شما تحلیل های روانشناختی و جامعه شناختی دارید. این خوبه
روی مساله استاد اسکندری فکر کنیم

 برای اینکه پرونده عقلانیت تشیع رو برای همیشه پلمپ بفرمایید میگویم: تاریخ شیعه در ایران فجایع کم نداشته، نمونه های معاصر، نمونه های تاریخی، فراوان داریم. یه نمونه بذارین واستون بگم، همون زمانی که دروبین عکاسی به شکل سیارش اختراع میشه، در تهران یه مستشار امریکایی به همراه دو نفر به دیدن مراسم عاشورا میره و چون واسش جالب بوده شروع میکنه عکس گرفتن، روحانی روضه خون با دیدن عکاسی این خارجیها فریاد میزنه چشم شیطان و جمعیت رو علیه این سه نفر تحریک میکنه، در همون مراسم تیکه پارشون میکنن؛ پس خبر ندارید که جلسات  منبر و پرسش و پاسخ این علمای شیعه سرشار از کتک کاری و سرش شکستنی بوده و هست، چقدر به مدارس تازه تاسیس، به گروههای عرفانی و به دفتر روزنامه ها حمله میکردن و میکنن؛ اینا بنظر شما یعنی وجود عنصری بنام عقلانیت؟!! خب این مساله شیعه و سنی نیست، اصل مساله ای بنام  انسجام فرهنگی که عده ای ان را از جانب دین طلب می کنند با این گمان باطل که دین گاو ده من شیرده ای ست که میتوانند با ان هم هویت هم قانون هم اعتبار و خلاصه همه چیز را طلب کنند در حالیکه دین درست به مانند گاوی ست که یک فجان شیر می دهد اما در کنارش لگدهای کشنده ای را نثار ادم می کند. دین میتونه موجب ثبات و پایداری یک فرهنگ بشود، حتا ثبات در وضعیتی بسیار ناخوشایند و مشمئزکننده؛ برای مثال اگر شما تا بحال هندوانه ی طبیعی را ندیده باشید، با دیدن هندوانه های مکعبی تولید شده در گلخانه همیشه این تصور را خواهید داشت که هندوانه مکعبی شکل است؛ وضعیتی ثبات هم با قالب زدن روان و شخصیت انسانها این امر را بر افراد مشتبه می سازد که جز این چیزی دیگری نیست.

در بررسی موضوع دین توجه به این نکته مهم است که بپرسیم چه چیزی برای چه کسی مهم است؟ اگر در فرهنگی عنصری از دین برجسته تر می شود لازم است بپرسیم چرا و چگونه؟ برای مثال شما به فجایعی نظیر قضیه رخشانه اشاره داشتید؛ تاکید من هم برای عناصر روانشناختی پاسخ به همین چرا بود...چرا در یک فرهنگ خیانت تا این حد تحمل ناپذیر است؟! گمان می کنید تشیع در زمینه ی زنا قانون دیگری دارد یا اینکه همه ی ازدواج ها از روی عشق و علاقه و وفادری ست و به هیچ عنوان هیچ زوجی در ان خیانت نمی بینند؟!!آسیب شناسی مساله دقیقا با اسیب شناسی روانی ارتباط مستقیم دارد.

 

در رابطه با محتوی این پست که به احکام شرعی اشاره داشته ، باید بگم، عمده ی مساله بر سر حفظ ثبات جامعه میگرده اما بیشتر قربانیان احکام شرعی قربانی دسیسه و تسویه حساب های شخص هستن ، مثل بردار شدن حسنک وزیر و نمونه هایی هم که در بیشتر زندگی وزای ایرانی دیده شده به این بخش از صحبتهای محمود دولت ابادی توجه کنین:

اما زندگى وزارت - وزیرى در کشور ما چنان دیده مى شود که گویى سرنوشتی ست مقدّر و ناگزیر که با هتک و قتل وزیر پایان باید بگیرد.

در همین معناست که منش و روش و کردار حسنک در مقام وزیر سلطان محمود غزنوى، مختصر و منحصر نمى شود به بر دار کردن او که در هنر نبوغ آساى بوالفضل، همچون حتمیّت یک تراژدى، الحق به الماسگونگى درخشیده است و مى درخشد و بادا که این اثر و حکایاتى از ایندست دور نماند از چشمها و از دلها.

اما حسنک نه نخستین وزیر بود که بر دار شد و نه آخرین ایشان. وزیران در ایران، هم از عهد ساسانیان به اینسو که خبر داریم، گام به گام راه بر فرش زرینى مى سپَرده اند با تارى از زر و پودى از خون، تا ایشان را در گذر از قیقاج هایى سرانجام راست ببرد به دوزخِ مسلخِ انگار از پیش مهیا شده. از وزیرِ بزرگ، بزرگمهر بختگان، که مى شناسیم تا همین بخشى از پایانه ى تاریخ؛ و هنوز هم چرخ وزارت بر همان مدار بود که مى چرخید و... بگویم از برمکیان، سهل ذوالریاستین، عمیدالملک کندرى، هم از خواجه ى بزرگ نظام الملک، آموزگار فن آور و فتنه ساز و فتنه فرونشان و هم خونریز، هم فراخدمت و براستى دانا که بازجُستِ شکوه گذشته ى تاریخى ایران را در سر می‌داشت، و فرزند او که چندان هم نپایید در وزارت تا قتل، و زان پس قوامالدین درگزینى که دو سال پسِ قتل عین القضات همدانى خود به دار آویخته شد تا... و بیاییم نزدیکتر، تا قائم مقام که در حافظه ى او نیز گذشته اى جاى داشت که فخرآمیز مى نمود در ذهن و زبان وى؛ و امیرکبیر، آن شیفته ى میهنى که در نگاه او سوى تباهى می‌رفت بیش تا پیش... و اینسوترک؟ نه؛ خود مى دانید.(از کتاب وزیری امیر حسنک)

عنصر عقلانیت با انچه که هست سروکار دارد، یعنی واقعیت لمس شدنی و اثبات شدنی. هم وجوه اعتقادی دین و هم احکامی دین از این واقعیت یابی فاصله بسیار دارند. برای مثال همان افسانه ی خلقت با معیارهای عقلانی قابل اثبات و پذیریش نیست، اما شک در این مساله یعنی شک در امر خداشناسی و نبوت و در نهایت بنیان دین. ایا دین با چنین رویکردی امری عقلانی ست؟
واویلااااااا سوفیا جان رحمی چقد طولانی!!!!!

من گفتم وضعیت اهل سنت قابل مقایسه با وضعیت شیعه نیست ولی نگفتم شیعه کلن گل و بلبله.
تفکر ظاهر گرایی در تشیع جای خودش را دارد.
شواهد من به اندازه ای نیست که برای پلمپ کردن عقلانیت شیعه کافی باشن.

در مورد بعد اعتقادی و عملی دین هم از درون این متن اگه نگاه بندازیم انصافن پرونده روشنفکری دینی سرمایه کمی نیست. محصول این پروژه  برای جهان تهی شده از معنا و ارزش  امروز ارزشمند است و مغتنم و این محصول در ارتباط با همین دین به قول شما صامت ساکن بوجود آمده.
در مقایسه با جمعیت بسیار زیاد اهل سنت، شما نمی توانید تشیع را در مقابل سنت ارجمندتر گردانید. تعجب می کنم می فرمایی شواهد کافی برای نفی عقلانیت شیعه در اختیار ندارید؟!!

روشنفکری دینی ؟!! جهان تهی از معنا و ارزش؟!! شما در رابطه با این مفاهیم که وارد کردید فکر کردین یا همینطوری نوشتین؟!!
ناخواسته سر از جدل در آوردیم ظاهرن.

نقدی بر نظر اعجاب آورم در مورد روشنفکری و جهان تهی شده از معنا داشتید خواهم خواند و بهره خواهم برد.

من وقتی در فلسفه زندگی!!! می کنم جهانی تهی شده!! را هم!! می توانم ببینم!! و وقتی روشنفکری دینی را مطالعه!! می کنم قدم هایی در جهت عکس پوچی را حس!! می کنم.
این بخشی از دنیای من است که دارم انرا زندگی میکنم ولی راستش را بخواهید در حال حاضر تمرکز و وقت لازم برای بحث از آنرا ندارم فقط وصفش کردم. اگه قم تشریف آوردید میشود در موردش بحث کرد؛ خدا رو چی دیدی شاید بتونم پلمپ عقلانیت شیعه رو باز کنم و شاید و شاید و شاید ...
چون نظر بزرگان در این رابطه معتبر تر است استناد میکنم به نظر دکتر سید جواد طباطبایی در رابطه با روشنفکری دینی:

من‌ معنای‌ روشنفکری‌ دینی‌ را به‌ درستی‌ در نمی‌یابم‌. بیست‌ و پنج‌ سال‌ پس‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ باید این‌ مطلب‌ روشن‌ شده‌ باشد که‌ با جعل‌ اصطلاحات‌ تهی‌ ازمضمون‌ نمی‌توان‌ به‌ بی‌معنایی‌ رفتارهای‌ خودمان‌ معنایی‌ بدهیم‌. روشنفکری‌، به‌ هر حال‌، ترجمه‌ واژه‌ای ‌اروپایی‌ است‌ و معنای‌ کمابیش‌ روشنی‌ دارد. روشنفکر، به‌ گونه‌ای‌ که‌ از معادل‌ لاتینی‌ آن‌ می‌توان‌ دریافت‌، اعتقاد داشتن‌ به‌ استقلال‌ مبنای‌ عقل‌ است‌. در زبان‌ فارسی‌، ترجمه‌ آن‌ اصطلاح‌ به‌ روشنفکر نیز خیلی‌ هم‌ بی‌معنا نیست‌، اشاره‌ به‌ دوره‌ روشنگری‌ دارد که‌ شعار آن‌، چنان‌که‌ کانت‌ می‌گفت‌، خروج‌ از قیمومت‌ و نفی‌ تقلید بود. به‌ این‌ معنا دیانت‌ روشنفکر عین‌ تلقی‌ او از عقل‌ است‌. بنابراین‌، اگر افزودن‌ «دینی‌» به‌ روشنفکری‌ به‌ معنای‌ محدود کردن‌ عقل‌ با توجه‌ به‌ الزامات‌ دیانت‌ بوده‌ باشد، در این‌ صورت‌ باید گفت‌ که‌ روشنفکری ‌دینی‌ ترکیبی‌ دارای‌ تضاد و البته‌ بی‌معناست‌. در یک‌کلمه‌، روشنفکری‌، اگر در واقع‌، روشنفکری‌ باشد، یعنی‌اعتقاد به‌ استقلال‌ مبنای‌ عقل‌، نمی‌تواند خود را با الزامات‌ مبنای‌ دیانت‌ سازگار کند."


لیلا خان گرامی، تا زمانی که خر هست، خرسوار هم هست؛ در شما استعداد خرسواری نمی بینم؛ پس چه بهتر خودتان را ازین مجموعه سوا کنید. گفتمان دینی هیچ گاه به سود اهل اندیشه نبوده و قرار هم نیست باشد. مساله ی معنا در زندگی چیزی نیست که بتوانید ان را در اوراق موریانه خورده پیدا کنید. انسان کهن، برای مسائل پیش رو جوابهای ساده ای داشت، اماگذشت زمان درستی این جوابها را باطل ساخته اند. عملکرد دین هم درستی و حقیقت آن را باطل کرده، شیوه ی تحلیل بسیار مشخصی هست که مطمئن شویم، ببسیاری از شیو های قدیمی از همان ابتدا هم ناکارمد و ناموثر بوده اند اما در غیاب نیروی قدرمند رقیب یکه تازی کرده اند؛و نتیجه این یکه تازیها چیزی جز سکوت خرابه ها نیست. خرابه هایی که شاید هنوز هم در میان انها نفس هایی کشیده می شوند.
در مقابل انسان مدرن، از اخلاق مدرن پیروی می کند و ازین جهت هیچ وقت انسان مدرن را در حال برچسب زنی، دخالت یا قضاوت در امور دیگران نمی بینید، اما در کنار هدیه ی مدنیته به انسان؛درد جانگاه نیز احساس می شود؛ یعین همان  باز کردن چشم او و اگاه کردنش به تنهایی او. انسان مدرن، با تدبیر و نیروی عقلانی میتواند جهان بیرون را امن سازد، اما باید بتواند این ناامنی در روان و در درون را پذیرا باشد..پس باید قادر باشد قایق تنهای خویش را در دریاهای طوفانی هدایت کند. و تمام اینها بازهم در همان حیات محدود و فانی دنیوی قرار دارند..

امید که دیداری میسر شود.

بدون اینکه قصد ورود به مناقشات دراز آهنگِ بود و نبود روشنفکری دینی داشته باشم همینقدر شاید بشود گفت اگر عینیتِ همین ترکیب متضاد بی معنا (به قول طباطبایی) نبود معلوم نبود امروز شما بتوانید با این قطعیت مرا از این خرسواری رایج منع نمایید.

ار موعظه های مشفقانه تان کمال تشکر را دارم ولی باید بگویم اساسا موعظه هایی از این دست که بیا  پرونده ی فلان را پلمپ نما و خودت را از بهمان فکر خلاص کن و ... آنهم درست وسط یک بحث علمی و آنهم بر پایه چند دلیل و  استدلال محدود،  با این عقل ناقصم جسارتا مصداقی از همان خرسورای رایج است.
بزرگوار!! شما که از اخلاق مدرن می گویید و جهان مدرن را توصیف می کنید چرا در بحث ها ژست پیامبری گرفته  می خواهید همه به همان نتایجی برسند که شما رسیده اید؟
من و امثال من اگر مقلد باشیم بزرگتر از شما بزرگانی به قول شما هستندکه به کیششان درآییم و گرنه اگر بحث تحقیق است و ما  آنقدر عقل خود بنیادمان مرد شده که می تواند آن اوراق موریانه خورده را کنار زند، چه حاجت به موعظه بقیه راه را هم خواهد رفت.
اینها که گفتم همه فرع بود، برای سوفیای چند خط آخر کامنت آخرش عرض می کنم: بنده قریب دو سال است روی  همین پروژه کار می کنم که آیا به راستی امیدی به هیچ امنیتی در درون ادمی نیست؟! هر وقت وقتش برسد و علل تحول فکری فراهم شود از این و آن مجموعه سوا خواهم شد.
لیلای گرامی، اینطور که متوجه شدم، عرض فرمودید روشنفکری دینی بر گردن شما حقی دارند، ولی باید خدمت شما عرض کنم، اولا در مناطق ما همه گونه مسائل بود، الا مسئله ای بنالم مسئله ی مذهب. اگر برای شما دیروزیست، برای ما امروزیست. اولین تلاشهای روشنگری در ایران هم غیردینی بودند. تلاشهای بسیار مشفقانه ی برخی منجر به حاکمیت بنیادگرایی دینی در ایران شد. نه خیالتان راحت، روشنفکری دینی ، بر گردن ما هیچ دینی ندارد. طی دو دهه  الاکلنگ بازی در جریان بود که انهم به حمدالله دوره ان در حال به سر رسیدن است. در ضمن من نگفتم تشریف ببرید خرسواری، متوجه صحبت من نشدین، گفتم ازین جماعت خودتون رو سوا کنید که از شما سواری نگیرین. خودتون هم باید مطلع باشید در این واردی حرفه ای زیاد است. بقول ابراهیم نبودی "مردم به یکی گفتن بابا تو خیلی بزرگی ما همگی خرتیم، اخرش مردم مجبور شدن همگی بهش سواری بدن" توصیه من ازین جهت بود.

در بحث اخلاق مدرن و توصیفی که ازون داشتم، اجازه بدین یه حکایت واستون نقل کنم،
نقله که در منطقه ای ، امام جماعت اونجا همیشه در خبطه های بعد از نماز، به توصیف بهشت و نعماتهای اون می پرداخت، درست اخر یکی از میان جماعت بلند شد، که چقدر از بهشت صحبت می کنید، کمی هم در مورد جهنم صحبت کنید، ایشون هم عرض می کنند؛ جهنم رو می بیند و بعد از مرگ هم خواهید دید؛ چون بهشت ندیده اید و قرار هم نیست ببنید برای همین درمورد ان صحبت میکنم.
اخلاق مدرن و مدرنیته هم نقل محافل من و شماست، چون قرار نیست قدم به وادی ما بگذارد؛ من هنوز انسان مدرن ندیدم؛ البته خیلی گشتم که ببینم اما ندیدم. 
چون به عقلانیت علاقمندید توصیه کردم برخی پرونده ها رو پلمپ بفرمایید ؛ چون خیلی ها این مسیر رو رفتن و با عرض معذرت سرخورده شدن ..برخی ها با شور و حرارت انقلابی، برخی هم محتاط و دست به عصا..برخی زودتر برخی هم دیرتر ناامید شدن؛ دست اخر اینکه ببوسی بذاری کنار بهتر از اینکه با تف و لعنت بذاری کنار.
دنیا به عصر روشنگری و عقلانیت رسید. سلطه ی دین را نفی کرد. پس از آن فجایع تازه رخ داد و سلطه ی عقلانیت نیز نفی شد. من نه فلسفه می دانم نه علم کلام که به اینها بپردازم. تنها می دانم که ما می خواهیم راه رفته ی آنها را دوباره برویم. باید گذر کنیم. پلمپ نه اما. چگونه؟ نمی دانم.
من از آن بدبین ها هستم که می گویم انچه برسرمان امد از روشنفکرانِ کم دان مان بود. انها بودند که تاریخ نخواندند، دین را نمی شناختند و قدرتش را. تحلیل خوبی از سیاست هم نداشتند. همه اینها باعث شد تا به این روزهای تلخ برسیم. و امروز هم روشنفکران گاهی همان را می گویند که عوام. نیاز به متفکر داریم و راه های نو. که بدون پلمپ کردن، نیش این افغی را بگیریم. ساده لوحانه است اگر فکر کنیم راهی اسان است.

نمیدانم شما چند سالتان است و در کدام زمین و زمانه زندگی کرده اید ولی ما از وقتی چشم باز کردیم خوراکمان کدیور، سروش، مطهری، شبستری، ملکیان،نراقی، شریعتی  و ... بوده، من به گذشته و سایر ساحات اندیشه کار ندارم به زمان حال و ساحاتی که بحث آن رفت کار دارم.

سبک بحثتان آدم را یاد اوستاهای قدیم می اندازد که از موضع یک همه چیز دان خبره مدام شاگرد را تشر می زنند تا به خود آید و باید عرض کنم همیشه (چه وقتی فیلم این جماعت را دیدم چه وقتی داستانشان را خواندم ) منتقد این سبک بوده و از آن گریزانم.
شکر خدا اساتید مجرب و در عین حال متخلق بسیاری هستند که می شود بدون تنش از آنها درس آموخت !!!
موید باشید
شریعتی سال 56 فوت کردند و زمان به ایشان فرصت مشاهده ی خیلی از حقایق رو نداد. اما کدیور، سروش، نراقی، ملکیان،گنجی،کدامیک بر نظر ابتدایی خویش ثابت ماندند؟!در حال حاضر اینان صاحبنظران حوزه اندیشه در ایران هستند.اما به جز اعتقادات اولیه، جز در حوزه تحلیل و اندیشه ی دینی، مگر می شد چیز دیگری نوشت؛مطالبی هم اگر هست یا ترجمه ای ست یا نقد فلسفه ی غرب.ملکیان بنا به نظر خودش دهه شصت یه بنیادگرای دینی تمام عیار بوده؛ اواخر دهه شصت تا میانه ی هفتاد سنتگرای دینی و بعد از اون به سکوت روشنفکر دینی در میاد؛ همین شخص نیست که بحث جنجال برانگیز ازدواج و بچه دار شدن عملی غیر اخلاقی ست رو مطرح کرد،اکنون این فرد به معنویت و عقلانیت می پردازه، منهای دین رسمی.کدوم یک ازین مباحث در شرع تشیع قابل توجیه هستن؟
لیلا خانم، تنش در صحبتهای من نیست، بسیاری میشناسم شیطان پرست هستند؛کسانی که نئو مارکسیت هستند و یا برخی که مکتبهای اعتقادی خودشان را دارند(ملغمه ای از شرک و خداپرستی)بیاد ندارم با هیچکدام اینان بحث اعتقادی درگرفته باشد.یا اصلن کسی از میان ما خواسته باشد دیگری را قانع کند. تنش اصلی در رویدادهای جهان اسلام است. اعتقادی که بخواهد تمام لایه های زندگی انسان را تحت پوشش قرار دهد، برای خانواده، اقتصاد، خواب و خوراک ادم ... از لحظه ای که بیدار میشوی تا خواب و مرگ و ابدیتی که معلوم نیست باشد یا نباشد دستور صادر می کند، حاکم برایت تعیین می کند، قانون وضع میکند، مامور برای تو تعیین می کند، و تمام اینها از اعتقاد اغاز می شود؛ پس مسلم است که بحث بر سر این اعتقاد تنش افرین باشد.
من در ابتدا ایه ای از قران نوشتم مبنی بر مهاجرت،و بنظر می رسه شما سالهای زیادیه که مهاجرت کردین و فرصت خوندن سروش و کدیور و امثالهم رو داشتین؛ اما ظاهرا رخشانه بی پناه فرصت مهاجرت نداشته که گرفتار اون سرنوشت شوم شده؛ اما مهاجرت به کجا؟!! دقیقا کجای این خاورمیانه را برای زندگی ارام و بدون تنش مناسب می بینید؟!چون قانون تشیع صیغه داره و عده ای از اقاین خوب ازین ازادی جنسی استفاده کردن؛ نمیشه بگیم شیعه عقلانیت داره؟!یا بقولی از زبان برخی ها میشنوم که میگن، فکر همه چیو کرده؟!" دهه شصت هم ایران اوضاعی داشت شبیه حکومت داعش در عراق و سوریه؛ اعدام، شلاق، و سایر احکام الهی...و بدتر از اینها سرمایه های بسیار باارزش این کشور در این بنیادگرایی دیوانه وار تلف شد.تنها بعد از خرابکاریهای بسیار، نارضایتی های بسیار سوپاپ اطمینان اصلاح طلبی هم باز شد؛ و همراه انها گفتمان عقلانیت دینی هم مطرح شد. این اساتیدی که شما از انها نام بردید هیچکدام نه در اموختن و در استادی بدون تنش نبودند.. چون دقیقا بحث بر سر مسائل تنش افرین است..مسائلی که جان انسان ها به فجیع ترین شکل ممکن به سرانگشت حکم شرعی می گیرد..


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی