بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی تلاشی است برای تفکر و نقد جزم‌هایی که ما را به حرکت واداشته و دل‌های ما را با خود می‌برد.
اگر اندکی تردید در این راه و دل‌سپاری به آن ایجاد شده باشد، پس باید بازاندیشید و قوام افکار و رفتار خود را بازبینی کرد.

بازاندیشی در کار فکر کردن و بازخوانی افکار گذشته است.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

ارزش‌ها

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ب.ظ

هانری کربن: «امیدهایمان در غرب ویران شده است و کسی نمی‌داند به کجا خاتمه پیدا خواهد کرد. هشدارترین نشانه آن، لاادری‌گری دیندارانه‌ای است که عالی‌ترین ذهن‌ها را نیز ناتوان کرده و در آنها نسبت به فضای معرفت باطنی ترس وحشتناکی ایجاد کرده است».

 

       در میان جوامع امروزی و در بسیاری از کشورهای جهان کم نیستند اندیشمندانی که با پیش زمینه‌های علمی یا عقیدتی مختلف، نسبت به "افول ارزش ها" هشدار می‌دهند. آنان با اشاره به سیطره رسانه‌های فراگیر و بین‌المللی، بخصوص فیلم‌ها،کتاب‌ها و ماهواره‌ها و از همه مهمتر، فضای مجازی اینترنت، از پروژه یکسان‌سازی فرهنگی از سوی کشورهای موسوم به شمال علیه فرهنگ بومی سایر کشورها، سخن می‌گویند.
       برخی دیگر با نگاهی دقیق‌تر ضمن تاکید بر تاثیرات رسانه‌های فراگیر جهانی، وضعیت وجودی زندگی در جهان مدرن را بخصوص سیطره و مقبولیت تکنولوژی بر همه ساحات زندگی را عاملی برای تغییر الگوهای زندگی، تبعیت از مدار مُدرن مُد و معیشت غربی برمی‌شمرند. این نگرانی حتی شامل اندیشمندان غربی نسبت به افول ارزش‌های خود نیز شده است.

       اگر در گذشته محافظه‌کاران در کشورهای غربی از لزوم حفظ ارزش‌های جهان مسیحی،ارزش‌های‌خانوادگی، ارزش‌های اخلاقی و... سخن می‌گفتند، امروز حتی لیبرال‌ها نیز نگران وضعیت نابسامان فرهنگی در اطراف خویشند. زندگی‌های اتمی و سلولی، خودمحوری، خودخواهی‌مفرط، تک‌لذت‌طلبی صرف، منفعت‌طلبی غیراقتصادی، تنهایی و بی‌معنایی، فایده‌گرای شخصی  و... نمونه‌هایی از دردهایی است که داد لیبرال‌های غربی را نیز بلند کرده است.
        اما براستی "ارزش‌ها" چیستند؟ از کجا سرچشمه می‌گیرند؟ چرا باید تداوم داشته باشند؟ ملاک تبعیت از آنان چیست؟ و... 
       واقع‌گرایی اخلاقی با نگاه کارگردگرایی، به‌دنبال دفاع از آموزه رسمیت دادن به ارزش‌های موقت به‌جای ارزش‌های ثابت و تابع امرحقیقی، و به عنوان اموری فرهنگی، بومی و در گردش است.
        واقع‌گرایان برای نفی ارزش‌های ثابت، از فقدان اندام‌حسی خاص برای ادراک ارزش‌ها یاد می‌کنند. و البته آنان فراموش می‌کنند که ارزش‌های موقت، قوانین و هنجارهای قراردادی و... نیز فاقد مابه ازای حسی در انسان است و برای به زعم آنان درک آنها نیازمند اندام حسی است.

       در بهترین وجه در غرب، پراگماتیست‌ها که برای پاسخ به واقع‌گرایان وارد عمل می‌شوند بازهم با کارگردگرایی و نگاه خدمت محور سخن ساز می‌کنند. با این نگاه اگر چه طول عمر ارزش‌ها کمی بیشتر می‌شود، اما حداکثر تلاش پراگماتیست‌ها این است که نشان می‌دهند ارزش‌ها بی وقفه در درون تجریه ذهنی ما از کودکی تا بزرگسالی تکوین می یابند. و همانندی فرهنگ‌ها همان است که همانندی ارزش‌ها را موجب می‌شود. از این رو ارزش‌ها ساختنی است. ساخته ای که دوام اجتماعی و انسجام عمومی را به همراه دارد. به هرحال در این نگره نیز هیچ سخنی از ارزش‌های ثابت و تابع حقیقت بیرونی وجود ندارد. 
        از حیث عقلانی بی پشتوانه بودن مفهوم ثابت و حقیقی برای ارزش‌ها، اغلب مدافعان آن را جلب حوزه دین، وحی و سنت کرده است. تا مگر با بهره گرفتن از توان سنت و دین، و قدرت توجیه‌پذیری آن، دوامداری ارزش‌ها و ریشه داشتن آن در حقیقت بیرونی را نشان دهند. غافل از اینکه تعدد ادیان و ادعای ارز‌ش‌های ثابت از سوی جبهه‌های دینی و ارزشی مخالف، رشته آنان را پنبه می‌کند. 
       این روزها، دفاع از ارزش‌های حقیقی و ثابت برای مدعیان آن، از هر زمان دیگری سخت‌تر شده است. زمانی دین، زندگی ارزش‌های اخلاقی را تضمین می‌کرد. با ظهور عصر روشنگری و حلول مدرنیته و نیز با تعارض‌هایی که بین ارزش‌های مطلق انسانی با آموزه‌های دینی پدید آمد، ارزش‌های جهانی با پشتوانه انسان‌شناسی و حقوق‌غربی رایج شد، با افول الگوهای تفکر تجربی دیگر نمی‌توان به‌راحتی از اخلاق انسانی و جهان شمول نیز دفاع کرد.

      بومی‌گرایی فرهنگی و اخلاقی و دو لبه تیز نسبیت‌گرایی و تکثرگرایی قیچی پست‌مدرن را تجهیز کرده و باز هم بیشتر بنای ارزش‌های ثابت و دوامدار مبتنی بر حقیقت بیرونی متزلزل شده است.
       اینک این ما و سیل سوال، اینک این ما و افول فزاینده ارزش‌های ادعایی در دین، اینک این ما با حاکمیت دینی که هر روز تشت بی اخلاقی مدیریتی، نفع پرستی‌های مالی مدیران، نزاع های ضد اخلاقی انتخاباتی‌ و بی سامانی اجتماعی‌اش از بام بر زمین توجه و تعجب مردمش می‌افتد. اینک این ما و فرزندانی که در هوایی دیگر و فرهنگی متفاوت‌تر و گفتمانی به‌کلی غیر دینی سرو پنجه نرم می‌کنند. اینک این ما.
        اینجا و اکنون سوال ما چیست؟ آیا باید بپرسیم چه باید کرد؟ یا باید بپرسیم موضوع از چه قرار است؟ 

                                                                        عباس اسکندری

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۶
عباس اسکندری

نظرات  (۱۵)

۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۲۵ عمو زنجیر باف
من اینجا بیشتر شعار می بینم تا سوال
پاسخ:

       زنجیر منو بافتی؟

شنیدن این صحبتها از ادمی مثل شما خیلی بعید و دور از انتظاره؟!! یه نوجوان 15 ساله ای که تازه در حال کشف جهانه میتونه همیچین ذهنیتی از افول ارزشها بازتاب بده اما چرا شما؟!! یه برگ ازین تاریخ بشریت رو عیان کنید که در اون انسانها خوشبخت و آزاد بودن؟!! پیدا می کنید؟! ابدا...مشکل اینجاست که در گذشته این اندازه اندیشمند بیکار و عاطل و باطل نبود که واسه هرچیزی اظهار نگرانی کنند والا اون در گذشته مسائل برای نگرانی خیلی خیلی خیلی بیشتر از امروز بود..برای مثال امروزه از خشونت در رسانه ها که اظهار نگرانی می کنن؛ بعضیها نگران بروز اختلال استرس پس از سانحه در بینندگان خبر هستن...اما فراموش می کنیم که در سده ی گذشته پوست کردن...گردن زدن... جنازه ای تا زمان پوسیدن بر دار نگه داشتن ...وووو در ملا عام امری عادی بوده...اون موقع ها خبری ازین اندیشمندان همیشه نکران نبود تا نگران خلق و خوی انسانی باشن که بیشتر به گرگ گرسنه ی زخمی شبیه بودن تا انسانی دارای عقل و شعور و خرد؟!و من تعجب میکنم که عده ای پیدا میشن و از تنهایی انسان اظهار نگرانی می کنن؟!!جالبه از تنهایی؟!! تنهایی ذات انسانه...مگر اینکه انسانی انچنان با هویت جمعی یکی و همرنگ بشه که چیزی از خوداگاه شخصی ش باقی نمونه...درست مثل شرایطی که در میان بدویان حاکمه...هزاران سال زندگی بدون تغییر حاصل همین یکی شدن با فرهنگ قبیله ای بوده..اونقدر یکی و همبسته که هیچ خلاقیت فردی یا نگاه فردی در اون شکل نگرفته تا به طریقی متفاوت زندگی و جهان رو درک کنند...و صد البته این مردمان چیزی برای پنهان کردن ندارن..عیان سازی در همه ی وجوه زندگی این قبایل دیده میشه...

اگه خیلی اهل دلواپسی و نکرانی هستید گمان میکنم بهتره با دید دقیقتری نگاه داشته باشید افول که نه بهتره بگم فقدان ارزشها رو در جاهای دیگه ای جستجو کنید..یه نمونه ش رو در بخشی از مقاله ی زیر بخونید:

Kh. Akhmedova [1] has carried out psychological research with the methodological assistance of the Moscow Research Institute of Psychiatry in the refugee camps in the Northern Caucasus. She has reported that the setting of long term trauma is fertile ground for the growth of responses such as fanaticism with ideas of revenge, particularly amongst young people. Fanaticism is characterized by an unshakable and unchangeable certainty about the necessity of revenge and the associated narrowing of a person’s value systems.. The events of the past are viewed in a narrow, one-sided way. Motives of revenge become stronger and stronger, and more reasons for revenge are found [1,3].

Not only personal experience, but also the experience of the family or even the whole people (ethnic group) plays a major role. It is important to notice that in conditions of both long-term social instability and continuing military operations with all their consequences any conflicts with representatives of administration and/or government are always associated with national identity.

It is necessary to keep in mind that these tragic events can occur during the period of a teenager’s self-identification, and this can also influence the development of terrorist’s personality. Due to immaturity, youthful suggestibility and lack of personal life experience these young people easily fall under the influence of older “mentors”. Religious fanatics, such as vakkhabites, are especially dangerous because they emphasize and use the theme of outward aggression, traumatization of people and the threat of destruction of the Chechen ethnos and identity. As an alternative to this they promote the idea of national and supranational (Islamic) resistance as a heroic life path.

Fanaticism can be regarded as a shift of personality or a change of personality, which strongly disposes towards terrorism. The development of fanaticism is accompanied by the growth of aggressivity. According to Kh. Akhmedova [1], but perhaps not surprisingly, such people are inclined0 to refuse any psychological help.

Suicide terrorism involving women (for example, Chechen women who took part in terrorist attacks in Russia) requires special attention. For the development of female suicide terrorist the concurrence of 3 main factors is required:

1. Frustration experience with depressive features – loss of meaning, aversion to life; suicidal thoughts;

2. Religious and the strict ethnocultural prohibition of suicide in traditional family way of life of North Caucasian people;

3. Consistent “mentor’s” training or direct coercion to sacrificial terrorism proceeding from an older relative, usually an older brother but occasionally an older women


 عنوان مقاله: 
Approaches to the Study of Suicide Terrorism
نوشته ی : V.N. Krasnov

پاسخ:

موضوع افول ارزشها چه ربطی به گذشته  دارد که گمان کردید بنده میخواهم اکنون را در قبال گذشته بی ارج کنم؟ جایی در نوشته من اگر چنین معنایی را میرساند، حتما ناراست نوشته ام . زیرا مشکل افول ارزشها در همان گذشته هم وجود  داشته و عده ای از آن نگران بوده اند. در تاریخ اروپا ، پر است انتقاد به نوآوری های افرادی که میخواهند مثلا با نواندیشی های خود سنت قدیم را مضمحل کنند.

ضمنا من هم معتقدم که گذشته وضعی بهتر از اکنون نداشته. یکی همین حقوق زن، که به هر حال اکنون را نمی توان با گذشته مقایسه کرد. ولی بفرمایید نقد شما به سخن من از کجا در آمد؟ چطور ذهن خود را در دهان من کاشته و تلاش می کنید به آن جواب بدهید؟ مگر ندیدید که در پاراگراف مخصوصی از مشکل قرار دادن بارِ ارزشها به دوش سنت سخن گفتم؟

می دانید دوست گرامی! شما مفهوم را با مصداق همواره اشتباه می گیرد. سخن من بیشتر و عموما مفهومی است. و شما تلاش می کنید مصداق های ذهن خودتان را در آن جایگزین کرده و بعد به نقد آن بنشینید.

ضمنا معنای تنهایی انسان امروز را به درستی درک نکردید. اصلا آن مفهوم تنهایی به معنای استقلال فردی نیست که شما در مقابل همرنگی با جماعت قرارش می دهید. برای درک بهتر این معنا به نوشته های چالرز تیلور و برخی از منتقدان جدید مراجعه کنید .

مقدمات زیادی برای ورود به یک بحث لازم است.

پاسخ شما را می توانستم بلندتر و موردی تر و محترمانه تر بنویسم. اما این پاسخ با آخرین پاراگراف نظر شما میزان شده است. 

دوست گرامی، توجه داشته باشید که واژگان هرکدام معنایی بر دوش دارند؛ حال مفاهیم به نحوی منتقل می شوند که با مصادیق در تعارض اند مشکل را باید در فرستنده جستجو کرد. افول معنای مشخصی دارد. چیزی که ابتدا در اوج قرار داشته اما جایگاه آن تنزل می یابد..پس وقتی سخن از افول ارزشها به میان میآورید به طور پیش فرض این را پذیرفته اید که ابتدا ارزشها در اوج قرار داشته اند(ناظر بر گذشته می شود) در مقایسه با زمان حال...پس من حق دارم گذشته را در برابر اکنون قرار دهم و بگویم در ابتدا هم اوجی در کار نبوده.
پاسخ:

دوست گرامی الزاماً اینطور نیست. گرچه افول واجد معنای گذشت زمان است، اما میتواند ناظر بر یک دوره صرف باشد و نگاه گذشت زمان خطی را در بر نداشته باشد! برای اینکه فرستنده را متهم نکنید اشاره میکنم که در آغاز نوشته یادآورشدم که در گذشته  محافظه کاران غربی تلاش داشتند که حافظ ارزشها باشند و اکنون حتی لیبرال ها نگران ارزش های لیبرالی اند. آیا این به معنای دوره ای دیدن موضوع نیست. بله افول معنای گذشته را به ذهن متبادر میکند ولی نه الزاما گذشته خطی از یک جای دور تاریخ تا اکنون . و نیز نمیتوانیم حکم تاریخی از آن گذشته دور تا کنون را صائب برشمریم. مگر اینکه حکم ما بر دوره های خاص تاریخی ناظر باشد. شما بیش از آنکه به متن نگاه کنید و پاسخ بدهید به ذهن خود پاسخ داده اید.

راستش همواره این مشکل وجود دارد که  به قول شما فرستنده باید مواظب برداشت های خواننده باشد. ولی فرض آن است که خواننده محترم متن را میخواند نه پیش بینی های ذهنی خودش را !

با این حال میپذیرم که پیوند عجیبی بین  مفهوم ارزش و دوام داری نهفته اسیت. اصلا ارزش وقتی ارزش میشود که در دورۀ زمانی قابل خطاب و مشخصی برای رفتار ها ، خلق ها و کنش های درونی و بیرونی الگوها، محدودیت ها مدارها و... تعیین کند. ولی حفظ ارزش ها یا تلاش برای دوامداری و تغییر بطئی آنها الزاماً به معنای دفاع از گذشته نیست.

راستش برعکس شما دوست دیگری برایم نوشته بود که شما  میخواهید نشان دهید که حقیقت ثابت بیرونی قابل دفاع نیست و واقع گرایی و پراگماتیست هر دو نافی ارزش های ثابت و حقایق بیرونی اند. راستش وقتی خودم دوباره متن را خواندم دیدم در گزارش من واقعا هشداری نسبت به بی پشتوانه بودن نگره ثابت به رزشها وجود دارد.

برای یادآوری : اینک این ما و سیل سوال، اینک این ما و افول فزاینده ارزش‌های ادعایی در دین، اینک این ما با حاکمیت دینی که هر روز تشت بی اخلاقی مدیریتی، نفع پرستی‌های مالی مدیران، نزاع های ضد اخلاقی انتخاباتی‌ و بی سامانی اجتماعی‌اش از بام بر زمین توجه و تعجب مردمش می‌افتد. اینک این ما و فرزندانی که در هوایی دیگر و فرهنگی متفاوت‌تر و گفتمانی به‌کلی غیر دینی سرو پنجه نرم می‌کنند. اینک این ما.

دوست گرامی هم در پاسخ اولتان و هم دوم، بنده را متهم به ذهنیت گرایی نمودید؛این همه  آشنایی وشناخت شما با اینجانب از کجا آمده که با علم قطعی و یقین می فرمایید شما مفهوم را با مصداق همواره اشتباه می گیرد  به خاطر ندارم در گفتگوهایی که پیشتر نیز با شما داشته ام چنین خطایی پیش آمده باشد که مستحق چینین قضاوت و چنین ارزشیابی باشم؟!! این جز حاصل ذهنیت گرای از سوی شما چه نام دیگری دارد؟!بهتر نیست بگویم شما آنچه خود بدان دچار هستید را بر شخص من فرافکنی نمودید؟! در مفهوم واژه تنهایی فرمودید که تنهایی مدنظر شما غیر از تنهایی بعنوان یک واقعیت اگزیستانسیال است؛ بسیار خوب؛ همان مفهوم مد نظر خودتان را توضیح دهید تا مشخص شود ایا افول ارزشها در آن صورت گرفته یا در نهایت انتخابی ست در میان سایر انتخابها یا اجباری ست از سوی روان....
اضافه کنم من صحبتی از پیش بینی های ذهنی خودم به میان نیاودم..شاید توضیحاتم ناکافی بود اما در ارتباط با مفاهیم متن شما بود...نام ارزشها با مفاهیم اخلاقی پیوند یافته است؛ و سخن من این است که بخش عمده ی حرکت روبه جلوی مفاهیم ارزشی به سمت انتخاب آزادانه در حرکت است.. و این حرکت در تقابل با سنت و قدرت حاکم قرار می گیرد اگر بخاهم بار دیگر به تاریخ اشاره داشته باشم مشاهده می کنید که قدرت سنت تلاش داشته تا نوع خاصی از انتخابها را تحمیل کند . پس چیزی که اکنون مشاهده می کنیم  که قدرت سنت کاسته شده و در غیاب آن  انتخابهای دیگری صورت می گیرد.. شای بگویید برخی انتخابها حاصل گمگشتگی ست اما پیش شرط اصل بودن یک ارزش آن است که در حالت اختیار و آزادی و آگاهی انتخاب شود..در غیر اینصورت نظامی به نام ارزش ها نداریم بلکه صرفا الگوهای مد شده ی رفتاری و سبک زندگی بیش نیستند..
پاسخ:

بله . حق با شما است. نباید حکم کلی درباره ذهنیت گرایی شما صادر کنم ولی از نوشته سرکار چنین استنباط کردم که البته محل تامل است.

درباره مقابله سنت با آراء نو با شما مخالفتی ندارم. در اروپای دوره رنسانس هم چنین واقعه ای مکرر اتفاق افتاده است. در شرق هم موارد بسیار است. با این حال سخن من ناظر بر این است که مقابله را نباید صرفا سنت تجددی دید. میتواند در یک دوره تاریخی هم این اتفاق در باره ارزشها بیفتد. ربطیهم به سنت و تحکم آن ندارد.

۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۸:۴۹ میثم علی زلفی
سلام
همانطور که دوست دیگرمان فرمودند به نظر می رسد متن در سدد بیان این مطلب است که دین توانایی دفاع از ارزش های ثابت را ندارد.(اولین چیزی که به ذهن بنده نیز خطور کرد همین مطلب بود.)
به هرحال بی توجهی به ارزش ها و افول آن فقط وابسته به نبود دلیل بر وجود ارزش های ثابت انسانی نیست. به نظر می رسد متن به گونه ای است که ذهن را به این سمت می برد. (لااقل ذهن بنده اینگونه نتیجه گیری کرد که فقدان دلیل علت اصلی بی توجهی به ارزش های ثابت انسانی است.) چیزی که باعث شده «این روزها، دفاع از ارزش‌های حقیقی و ثابت برای مدعیان آن، از هر زمان دیگری سخت‌تر شده» باشد.
همانطور که می دانید در بحث ارزش ها یا به عبارتی خوبی و بدی یا حسن و قبح  یا ....، به 4 شکل می توان افعال را تقسیم کرد:
1- بگوییم حسن و قبح فعل ذاتی آن فعل است. بر فرض حسن ذاتی عدالت است.
2- بگوییم حسن و قبح به وجوه و اعتبارات است که خود این دو قسم است.
الف: به وجوه و اعتباری که ذاتی است بر می گردد. مثلا دروغ قبیح است چون ریشه در ظلم دارد و لذا اگر جایی کذب ریشه اش به ظلم نرسد قبیح نیست  مثل نجات دادن جان یک انسان خوب از دست حاکم ظالم با دروغ.
ب: به وجوه و اعتباری که ساخته و پرداخته انسانی است. مثلا کلاه بر سر نگذاشتن یک جا قبیح است و یک جا قبیح نیست بسته به اعتبار آنها دارد. (ظاهرا مخالفان ثبات ارزش ها این قسم را پذیرفته اند.)
3- بگوییم افعال مقتضی حسن و قبح را دارند و لذا حسن و قبح ذاتی قعل است منتهی در حد مقتضی. یعنی چه؟

یعنی اگر مانعی بوجود نیاید فعل قبحش بروز می کند اما اگر مانع باشد قبحش بروز نمی کند.
چه فرقی با مورد اول دارد که گفتیم ذاتی است.؟ تفاوت در این است که در اولی فعل علت تامه ی حسن و قبح است یعنی با امدن فعل حتما حسن یا قبح بروز می کند. اما در سومی مقتضی بعلاوه عدم مانع علت تامه است. یعنی اگر مقتضی باشد و مانع هم نباشد حسن و قبح بروز می کند.

این مطالب را گفتم تا برسیم به پاسخ به سوالاتتان:
اگر مذهبی ادعای ذاتی بودن ارزش ها را در عین ثبات کرده باشد (شاید) اشکال وارد باشد که چرا این همه نابسامانی هست؟
اما اگر نظر دین به شکل سوم باشد. پس ادعای ارزش های ثابت انسانی منافاتی با نابسامانی ندارد. چرا که مقتضی هست منتهی مانع نیز هست. شهوت هست. پول پرستی هست. شهرت پرستی هست و...
و از همین روی جامعه ی متدین با حلوا حلوا و صرف یک اسم متدین نمی شود. صرف یادگیری متدین نمی شود. باید در جهت رفع موانع بکوشد ..... چرا که تعارض دین و دنیای مدرن در استفاده از دنیا و لذات آن نیست. بلکه در ترویج بی بند و باری و باری به هر جهت بودن انسان هاست که چیزی جز اسارت معنوی ندارد.
بله دفاع از ارزش های دینی بسیار سخت تر از گذشته است اما نه به دلیل نبودن ادله ای برای اثبات ارزش های ثابت انسانی، بلکه به خاطر درگیر شدن مردم با لذت ها و شهوت های غیر انسانی است که بزرگترین مانع در بروز ارزش های ثابت انسانی و در نتیجه پایمال نشدن حقوق است.
پاسخ:

از توضیحات شما ممنونم. من به موضوع تزلزل در ارزشها به طور کلی نگاه کردم و فقط در یک پاراگراف متعرض شدم که کسانی که به دنبال ثبات ارزشها از درون دین میگردند هم بامشکلات زیادی رو به رو شده اند. بنابراین اصلا وارد بحث دین و مبانی ارزشی دینی نشده ام .

اگر در کتب فلسفه اخلاق نگاهی بیفکنید می‌بینید که بحث حسن و قبح ذاتی، یا اعتباری بودن ارزش ها به اندازه کافی بحث شده و از سوی مدعیان نیز هریک حمایت می‌شود، اما پاسخ ها و نحله های مختلف در فلسفه اخلاق در همین نقدها و ردها بوجود آمده و برخی مبانی دیگری را در آن جستجو می‌کنند.

ضمن آنکه بحث حسن و قبح ربط مستقیمی با آموزه های دینی یا اثر دینی ندارد. مومن رفتارهای دینی را به دلیل حجیت و مشروعیت دینی آنان انجام می‌دهد بدون آنکه الزاماً عملش را با ملاک‌های عقلانی محاسبه کند. برای او رفتارها از جمله رفتارهای اخلاقی در مدار تکلیف معنا می‌دهد. آری بی ارزشی با ذکر دلیل یا بدون دلیل یابی ما، رواج پیدا کرده و ارزش مداری هم همینطور. ولی ما در حال بررسی نظری آن هستیم. به دنبال دلایل و ریشه ها میگردیم. نگرانیم که فایده گرایی جای ارزش‌گرایی را بگیرد یا ارزش‌گرایی نتواند به سامان اجتماعی منجر شود. البته اگر شما هم دوست داشته باشید می‌توانید بدون توجه به متن، صرفا برداشت‌های شخصی خود را درباره متن ملاک قرار دهید. مثلا مثل برخی از دوستان بنده را متهم به سنتگرایی کنید و آنگاه دو جین نشانه از ظلم تاریخی سنت برایمان بنویسید. یا نتیجه بگیرید که بنده به دلیل نام آوری از مکاتب مختلف و به دلیل انکه در اینجا از حکمی دفاع نکردم پس مخالف سنت یا حکم دینی هم هستم.

“Those who can make you believe absurdities, can make you commit atrocities.” Voltaire
پاسخ:

اهمیت  موضوع ارزش ها هم همین است. گمان میرود با چرخش دایمی ارزش ها ، رفتار ما بدون اینکه از درون با لنگر ارزشی کنترل شود، صرفا از بیرون با ابزار قانونی کنترل نخواهد شد. رویگردانی از منابع ارزشی و تغییر مداوم ارزشهای رفتاری منجر به پوچی هدفها، نوعی نیست انگاری مزمن و خروج از مدار اخلاق ( با هر توصیفی: دینی یا انسانی) میشود. 

حتما بررسی زمینه های بروز جنایات نشان خواهد داد که در کنار  عواملی مثل تربیت، مشکلات اجتماعی و... موضوع باورهای افراد نسبت به خودشان و جامعه شان و نیز اهداف زندگی هم موثر است. همانطور که دورکیم نشان داد موضوعاتی چون خودکشی که طبیعتا باید متاثر از مسائل هورمونی، زیست شناسی یا آسیب های مغزی باشد، یا متاثر از ضریه ها و ترومای روانی افراد باشد، چقدر متاثر از باور ها و یاس های اندیشگی است.

نیچه و دو صد اندیشمند دیگر از بطن بحران خبر داده اند و نشان میدهند که چگونه مسائل زندگی ما در حال سطحی شدن و ارزشها در حال افول است. نه اینکه ارزشی به مرور جای خود را به ارزشهای جدیدتر و متناسب با حیات تاریخی دهد، بلکه سرعت در تغییر ارزشها و بی مبنا شدن انها محل توجه است. این ربطی به انتخابهای فردی که برخی از دوستان به اشتباه و در مدار ذهن خود گمان می کنند ندارد. آنان هر سخنی از ارزش را اینطور برداشت می کنند که قرار است منتهی به اثبات دین و سنت شود و از این طریق به حاکمیت خاصی خدمت کند. با دلایل سیاسی یا دلایل ضد دینی با تداوم یا حفظ ارزش ها مخالفت می‌کنند بی اینکه توجه کنند نوشته این پست  به موضوع ارزش ها به طور کلی پرداخته است و همچنان که از تغییر متناسب با زمان در ارزشها (در کلام لینکن ) نکاتی را یادآور شدیم، همچنان از خطر بی ارزشی در غرب و شرق سخن میگوییم. ولی چون موضع برای برخی روشن نیست، دایم در همان ذهنیتی که دارند، به برداشت از مطلب می پردازند. من هم که خیلی حوصله ندارم بیشتر از این به تصویر بحث بپردازم.    

اولا شما که اینقدر دل نازک نبودین! دوما ، در اینکه بحثی عام مطرح کردید جای اعتراضی نیست اما من هم اضافه کردم این بی ارزشی به قول شما مسئله ای امروزی نیست .. همسو با سخنان شما و نیز چنانچه این پیش فرض را بپذیریم که ارزش ها امری ثابت و بدون تغییر هستند باز هم به این نتیجه می رسیم که ارزش یا ارزش ها تنها در شرایطی لنگری برای استحکام شخصیت و منش هستند که درونی باشند.. یعنی انسان خود آن را به عنوان ارزش دریابد(یعنی انقیاد و سرسپردگی یا بردگی و سایر اقسام پیروی و اطاعت مدنظر نیست) در این مفهوم ارزش با هنجارهای فرهنگی یکی نیست میتواند همراه باشد یا در تقابل. بسیار خوب با این معیار تنها افزایش آزدیهای فردی میتواند متضمن تثبیت گشتگی ارزش در روان باشد.یعنی زمینه ی خودساختگی انسان را فراهم آورد. پس تنها جوامعی که در آن ازادیهای فردی وجود دارد جوامع ارزشی هستند و جوامعی غیر اینچنینی ضد ارزش..
پاسخ:

بله .ممنون. مؤید باشید! بنده با گزاره‌های بالا مشکلی ندارم. خیلی هم حرفهای خوبی است. فقط ربطش را به بحث نمی فهمم!

سرکار الان اگر یه مقاله درباره سستی ارزش یا نسیت‌انگاری انسان جدید از تیلور بخونید ولی ندونید نویسنده اش کیست، زود گمان می کنید یک عده فناتیک ضد آزادی و معتقد به حکومت داعشی این مقاله را نوشته اند تا... برای همین است که در کامنت هایتان از مربوط و نامربوط را کنار هم می‌گذارید تا جلوی نفوذ بیشتر داعش را بگیرید.

من از این میدان‌های تحلیلی خیلی نگرانم. هم امر را برخودمان مشتبه می‌کند و هم کار را بر دیگری سخت. ما به موضوع افول ارزش‌ها در شرق و غرب پرداختیم! گفتیم چطور حمایت از ارزش های ثابت پشتوانه کمی دارند. وچطور نظریه‌های مختلف طرفدار ارزش های موقت، یا حتی بی ارزشی هستند. ( که به نظر میرسد این گزارش شما را باید بیشتر خوشحال کند تا نگران چون بیشتر به دیدگاه شما نزدیکترند.) اما شما لفظ افول ارزش‌ها را در میان این همه مطلب گرفته‌اید و ثابت کردید که بنده نگران افول ارزش های سنتی ام و فرموده اید از من بعید است و زنهار داده اید که سنت پر است از  ظلم و نامرادی و خطر. شما به جای من باشید دلتان نمیگیرد که چرا مخاطبتان چنین  آماده است برای معارضه به هر دلیل ؟ دل نازک ام آری حق با شماست. چندی پیش در سوء تفاهمی سترگ با یکی از دوستان که خیلی دست به سوء تفاهمش خوب است، تصمیم گرفتم در این گونه امور اصلاً تعارف نکنم. بنابراین گفته بنده را حمل بر بی ادبی نکنید، در بحث نظری باید جدی باشیم.

۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۳:۰۹ میثم علی زلفی
همین اول کلام باید گفت اگر بنده می گویم برداشت بنده اینگونه بوده است، به این دلیل است که خدایی نکرده مطلبی را به شما نسبت ندهم و شما را متهم به سنت گرایی یا غربزدگی و ... نکنم.
شما در نظر بنده جناب آقای عباس اسکندری هستید که به دنبال گسترش دانش و فهم خودش و انتقال آن به دیگران است. همان کسی که وقتی من هنوز به دنیا نیامده بودم روانشناسی را شروع کرده و امروز از سر لطف و صبر نظرات بنده و بالا و پایین آن را تبیین می کند.
اما برویم سراغ اصل مطلب:
1- اینکه بنده پای حسن و قبح را به میان کشیدم به خاطر نوع نگاه شما و نحوه ی ورود شما به بحث از دید غرب و دانشمندان غربی بود. در حالی که انتهای آن به سوالاتی درباره ی حکومت دینی ختم شد. بنابر این به بنده حق بدهید که برای دفع شبهه ای که از غرب امده به عقل تمسک بکنم و جواب را بنویسم.
2- به نظر می رسد این حرف شما که «بحث حسن و قبح ربط مستقیمی با آموزه های دینی یا اثر دینی ندارد.» کم لطفی در حق این همه متکلم باشد که این مباحث را در علم اصول و سایر علوم بخاطر اثر مستقیم آن بحث کرده اند.
3-  بله در کتب اخلاقی فراوان در رابطه با ارزش ها و مبانی آن بحث شده است. اما آنچه بنده برای شما نوشتم یک حصر عقلی است و در حصر عقلی حالت دیگری را نمی شود تصور کرد.(قدیم تر ها که منطق می خواندیم اینطور بود جدیدا نمی دانم.) بنابر این کسانی که به دنبال مبنای دیگری هستند یا منطق دیگری خوانده اند که ما بلد نیستیم یا تلاش بیهوده می کنند.
4- به نظرم نمی شود فارغ از متن و بنا و مبنای آن نظر داد (شاید این در سیر خطی انگاری ماست)
پاسخ:

2- موضوع  نزد فلاسفه اخلاق در غرب مطرح شده و دامنش به اندیشه وران ما نیز کشیده شده است. اما در مصداق متاسفانه یا خوشبختانه اکنون ما دچارش هستیم و برخی از مهمترین دغدغه های جامعه ما از دانشگاه تا نهاد متولی دین، از حکومت تا خانواده، به این موضوع اختصاص دارد. بنابراین اگر چه شبهه یا موضوع از نظر غربیان بررسی می‌شود، اما در مصادیق و مثالها نزدیکترین مصداق آن در جامعه خودمان یعنی جامعه دینی ما است.

حسن و قبح ذاتی افعال از این بابت که در فرهنگ اسلامی مورد بررسی قرار گرفته یکی از موضوعات این فرهنگ است. همین ولی ربط مستقیمی به دین ندارد. زیرا ماهیتا موضوعی عقلی است. در بیرون حوزه دین هم بحث شده، در دین مسیحی هم بحث شده و متکلمین اسلامی هم به آن پرداخته اند. اگر هزار متکلم درباره اش سخن گفته باشند. آن را وارد مقوله دین نمی کند. موضوع پیش از آنکه متکلمین دین اسلام آن را مطرح کنند توسط متکلمین دین مسیح مطرح شده بود. مثل کثیری دیگر از موضوعات. مسائل عقلی ، عقلی است و در مرحله عقلی بحث میشود و اگر در دین تاییدی برآن است البته ما خوشحال می شویم و اگر مخالفتی با دریافت عقلی باشد، حتما باید دوباره و چندباره بررسی کنیم که این اختلاف از کدام اشتباه ما برخواسته. اما صرف اینکه متکلمین این بحث را داشتند دلیل بر دینی بودن محتوای آن نیست.

از اصل بحث حسن و قبح  عقلی بسیار می توان سود جست. ورود به این بحث خیلی میمون بود و جنابعالی زحمت کشیدید و آن را بحث کردید. البته این بحث ها در فضای مجازی و گروه های تلگرام توسط جمعی از دوستان بنده در حال گفتگو است. من بخشی از نوشته های محاوره ای مربوط به واقع گرایی اخلاقی و نگرانی ما از افول ارزش ها را آوردم. والا بحث خیر طبیعی هم در این میان مطرح است . اصلا یکی از پایه های بحث ارزش از اینجا برخواسته. مثلا ً سن اگوستین در قرن پنجم میلادی از دو گانه خیر طبیعی و خیر اخلاقی ( انسانی) سخن گفته و متعاقب او خیلی ها از عقلانیت و ریشه عقلی آن سخن گفته اند. بنده هم که با آن مخالفتی ندارم. چه حصر عقلی باشد چه نباشد مخالفتی با اصل بحث نیست. شاید تقریر شما را مناسب ندانم ولی در اصلش بحثی نیست. قبلا هم عرض کردم اینطور نیست که چون حصر عقلی دارد برداشت های همه از آن یکسان است. ضمن اینکه در بدیهیات اختلاف میکنند چه برسد به قواعد عقلی ! «اگر در کتب فلسفه اخلاق نگاهی بیفکنید می‌بینید که بحث حسن و قبح ذاتی، یا اعتباری بودن ارزشها به اندازه کافی بحث شده و از سوی مدعیان نیز هریک حمایت می‌شود، اما پاسخ ها و نحله های مختلف در فلسفه اخلاق در همین نقدها و ردها بوجود آمده و برخی مبانی دیگری را در آن جستجو می‌کنند. » یعنی فکر کنید که مخالفان ذاتی بودن ارزش ها مطلب را نفهمیده اند ، یا حصر عقلی شما را در نیافته اند و... اینطور نیست. مشکل از جای دیگری است. همانطور که عرض کردم کتابها و نظرات زدی و حلی آنان را باد دید و متناسب با آن پاسخ داد. نه اینکه نظریه ذاتی بودن ارزش ها را همینطور خام طرح بکنیم. خوب قبلا هم طرح شده بو.د اینطور و فایده ای نکرده است.

در هر حال در این پست من اصلاً متعرض آن نشدم. دوست داشتم به موضوعات مطرح در پست بپردازید. خیلی محتاج چکش کاری است.

۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۲:۰۵ میثم علی زلفی
به نظرم در تقسیم بندی و آوردن قسم سوم لا اقل به این سوال جواب داده شد:
«اینک این ما و افول فزاینده ارزش‌های ادعایی در دین، اینک این ما با حاکمیت دینی که هر روز تشت بی اخلاقی مدیریتی، نفع پرستی‌های مالی مدیران، نزاع های ضد اخلاقی انتخاباتی‌ و بی سامانی اجتماعی‌اش از بام بر زمین توجه و تعجب مردمش می‌افتد.»
اگرچه گفتمان سازی برای سوال دومتان بی پاسخ ماند.
ضمن اینکه بنده دقیقا متوجه نشدم که مبانی نظری ارزش ها را مورد نقد قرار داده اید یا شکل اجرایی و ساختاری و تشکیلاتی آن را؟ یا هر دو؟
آیا قصدتان طولانی کردن مدت عمر ارزش هایی است که ما قرار داد کرده ایم یا نه ارزش ها را ثابت می دانید اما موانع بروز را می خواهید بردارید؟
به هر حال به نظرم اگر شما یک موضع را اتخاذ می کردید بهتر بود و بحث بهتر و شفاف تر می شد.  (نه اینکه شما قبول دارید بلکه برای اینکه هرکس از یک نظریه دفاع کند تا از دل آن شاید نظریه سومی بیرون بیاید) شبیه این کار را ما در حوزه انجام می دهیم. هر کس مدافع یک نظر می شود (مدافع می شود نه اینکه قبول دارد ) و تا می تواند دفاع می کند و سعی می کند خودش را جای صاحب نظریه بگذارد (البته قطعا شما اشنا هستید) بعد به هم اشکال می کنند تا خوب و بد نظریه و بالا و پایین آن مشخص شود.
پاسخ:

از راهنمایی تان ممنونم . بنده هم در دوره شباب سالها در حوزه درس خوانده ام و روش مطالعه جمعی در حوزه را می‌شناسم.

اگر درباره مسائل بالا نظرتان را بنویسید بهتر است تا اینکه در باره نظر من واکاوی کنید. در مجموع بنده جزء طرفداران ارزش های ثابت هستم. بسیار هم علاقه مند صورت بندی دینی از اخلاق رفتاری ام . خوبست بدانید که دو جین مناقشه و معارضه با مخالفان ارزش های ثابت و طرفداران نسبیت در ارزش ها در همین وبلاگ بازاندیشی و برخی وبلاگ های دیگر که چند تن از دوستان در آن ها ارتباط کلامی یافته بودیم، داشته‌ام. بحث ها و نوشته های طولانی. در مجموع من به انها اشکال می‌کردم که این همه ناله ای که از بی سامانی اجتماعی میکنید، و این همهنگرانی از سوء اخلاق، یکی از عواملش همین نسبی دانستن ارزش ها و تبلیغ ان در شبکه های اجتماعی در بین جوانان است. زیرا با فرض عدم حقیقت ثابت بیرونی که منشاء اخلاق و ارزش است، دیگر جز فایده های سطحی و فردی بدون عمق و بدون دوراندیشی چیزی برای الگو پذیری رفتار در بین جوانان باقی نمی‌ماند. متوجه هستید که در کنار آن همه بحث نظری از جمله حسن و قبح عقلی و... که با آنها داشتیم، به این هم توجه داشتم که اثر کلام و نظر انها را در سامان یا بی سامانی اجتماعی نشان دهم. اکنون در این پست شما میتوانستید موضوع را صرف نظر از اعتقاد بنده بررسی کنید. و مثلا آن را گزارشی از موضوع فرض کنید، ولی چون عزم دینی دارید و خود را مکلف به حفظ حریم دین میشمارید نمیتوانید چنین گزارش هایی را به صرف گزارش دریابید و ان را یا سوء نیت و زمینه سازی برای تخریب دین می شمرید، یا سعی می‌کنید مبانی پایه را مطرح کنید. در هر دو صورت البته شما ماجورید و هیچ عیبی هم ندارد. ولی اینکه گمان کنید حتما باید اینجا یک گزاره ساده در دفاع از دین ارائه دهم، نه من هرگز چنین نمیکنم. انتخابات ریاست جمهوری نیست که بباید حتما رایی بیندازم و انتخابی را اعلام کنم. می خواهم موضوعات را بررسی نظری کنیم. و البته روش شما اغلب به کندر وارسی میرسد نه به اجراء مناسب آن.

اشکال من هم به بروز سوال از وضع نابسامان اجتماعی نشانه ای از دلایل عینی سقوط اخلاق اجتماعی و بی اعتمادی به گزاره های دینی است. برای همین آنها را در ضمن سوال ها آوردم. سوالهایی هشدارگونه. اصلا امکان ندارد جوانی اکنون به صرف گزاره های شناختی و به قول شما در حصر عقلی به ارزش ها ایمان بیاورد. ارزش ها اگر اثری دارند، در همین اجرا شدن و قالبیت اجرا شدنشان است. برای همین است که وقتی تضاد قول و عمل را میبینند دیگر نمیتوانند از ما گزاره های دینی را به راحتی قبول کنند. شهید مطهری در کتاب علل گرایش به مادیگرایی به خوبی این جریان از بیاعتقادی به خدا را آورده. ایشان یادآور شده است که کمبود دلیل عقلی برای اثبات صانع منجر به عدم پذیرش خدا نیست، بلکه جوانان ما خدا را در زندگی و حیات اجتماعی شان و تاریخشان مینگرند و وقتی با افول و عقب ماندگی و گسترده بد اخلاقی مواجه میشوند، نمیتوانند خدای ادعایی ما را بپذیرند. برداشت من از کلام ایشان این بود. شما خودتان بخوانید شاید موضع دیگری را دریابید. شما اگر مثل من چند فرزند بزرگ داشته باشید که درگیر مسائل زندگی و فکر شده باشند، خواهید دید که چقدر مسائل انضمامی و عینی و تجربه زیسته برای جوانان اهمیت دارد و انان بیش از انحصارات عقلی در اثر بخشی ایده ها می‌نگرند. علی رغم مشکلاتی که با دینداران لیبرال دارم، این حرف آنان را میپذیرم که دین بیش از نظر در قالب عمل جان یافته و جان می‌بخشد. البته این حرف هم برداشتی از کلام معصوم است. که شرحش بسیار است. و شما بهتر از من می‌دانید. به هر حال گزارش من در باره جریان افول ارزش ها و احساس خطری است که برخی از شرقیان و غربیان در این باره دارند.

بخشی مربوط به اصل گذر زمان و پوسیده شدن ارزش های کاذب و ناموجه است که پاسخگوی نیازهای انسان امروزی نیست. بخشی هنوز جان دارد، ولی در عمل امکان ظهور ندارد. و به قول شما مانع آن وجود دارد و راه را بسته است. ولی برای اثبات همین ادعا ما دچار مشکلاتی هستیم که شما به آن توجه نفرمودید. یکی همین امکان عملی اجرای ارزش ها و مطابقت معنایی ان با نیازهای انسان امروز و اصل قبول گذر زمان و لزوم توجه به سرعت تغییرات که بخصوص در این قرن بیش از گذشته دست و پای ارزش ها را بسته است. حرف بسیار است. ولی بهتر است اینجا موقتا سخن کوتاه کنم .           

درباره ی اون جمله از ولتر که ارسال کرده بودم این گفتار نیچه معنی رو بهتر میرسونه:

... من نیز با ایشان رنج برده ام و رنج می برم. اینان در چشم من بندیان اند  و داغ خوردگان. همان که « نجات بخش» می نامنداش ایشان را در بند افکنده است: در بند ارزش های دروغین و کلام های پوچ! ای کاش کسی ایشان را از چنگ «نجات بخش» شان نجات می بخشید! چون دریا {در میانه ی طوفان} ایشان را به سوی پرتاپ کرد، گمان کردند پای شان به جزیره ای رسیده است. اما، دردا که آن {جزیره} هیولایی خفته بود!

آدمی را ارزش های دروغین و کلام های پوچ هولناک ترین هیولاست! سرنوشت شوم دیری در آن ها می خسبد و منتظر می ماند! اما سرانجام بر می خیزد و آنانی را که بر پشت اش کلبه ساخته اند از خواب می پراند و می درد و می بلعدد.

(چنین گفت زرتشت بخش دوم؛ درباره ی کشیشان- ص161-162. ترجمه ی داریوش آشوری.)

پاسخ:

ممنون.

 

دوست گرامی، ابتدا این را بعنوان تذکر خدمت شما عرض کنم که تجربیات شما در میدان تفاهم ها و سوتفاهمات به خود شما مربوط است، من تاجایی که میدانم، صداقت و صراحت لهجه داشته ام؛ میتوانید صحبتهای پیشین مرا دوباره مطالعه بفرمایید..خواهش من از شما این است که در میان بحث اینقدر به جاده  خاکی گریز نزنید..صحبت ما واضح و روشن بود و خرده گیری ابتدایی صحبت من نیز بی علت نبود...هنوز هم همان خرده را بر جنابتان وارد میدانم.

شما بنده رو در موضع دفاع قرار داده اید که  مربوط و نامربوط به هم بافته ام فقط از آن جهت که چرا تمام متن را به نقد نکشیده ام؟!! و فقط به واژه ای (که البته تمامی نقطه ثقل مبحث شما بود) ایراد وارد ساخته ام؟!! لازم به گفتن نیست اما منهم  هیچ حمایتی مبتی بر اصول عقلی از مجموعه ای ثابت از ارزشها نمی بینم  ازین جهت دیدگاه من با نظر کارگردگرایان همسو تر است و با وجود اینکه شواهدی در دست نداریم تا مجموعه ای ثابت و بسته از ارزشها را گردآوریم اما میتوانیم از طریق نشانه ها و نتایج ارزش را از ضد ارزش جداسازیم؛.اما تعجب میکنم که شما با اذعان به این واقعیت موضوع را از منظر باور مورد ارزشیابی قرار می دهید...(به برخی پاسخ های خود رجوع کنید!) مگر با باورمندی میتوان ارزشی را اثبات و اجرا کرد؟!! نتیجه ی استفاده از باورمندی جز همان کارخرابی که  تا کنون اتفاق افتاده و همگی شاهد آن هستیم نیست. اماچه محلی برای ناراحتی وقتی  نه شما نه من و نه هیچکدام از مخاطبان این گفتگوها در هیچ مقام اجرایی قرار ندارند و نداریم که  شما اینطور  از انتقاد و مخالفت من غمزده گشتید. جز مشتی صحبت اگر نگویم میان تهی اما خالی از فایده میان ما چیزی نمی گذرد و تمامی مخاطبان شما نیز عاقل و بالغ هستند و از مدتها پیش نیز نسبت خویش را در رابطه با ارزشهای  زندگی دریافته اند و بدان پرداخته اند. نگرانی شما بعنوان یک پدر برای من قابل درک نیست من هم اکنون فرزندی بی مادر را سرپرستی میکنم اما اطمینان دارم ارزشها و خاستهای من به هر عنوان برای او  نه قابل درک است و نه پذیریش...به زمان خودش برسد او راه و شیوه ی خویش را پی خواهد گرفت. شما هم بهتر است  انتخاب را به فرزندانتان واگذارید؛ دنیای اینده دنیای آنهاست ! شما و من به گذشته  ای شاید نه چندان دور اما بهرحال از نظر آنها نامفهوم تعلق داریم! 


پاسخ:

دوست گرامی سلام . اولا من باید در کوی بچرخم و بگردم تا دو نفر پیدا کنم که مثل شما اهل فکر و اندیشه باشد تا سخنانم را هم از حیث محتوا و هم صورت به چالش بکشد. چه چیزی بهتر از این. از این رو از شما و زحمتی که می کشید و اینجا بر بنده لطف میکنید ممنونم. گفتگوی ما پربرکت است.

برای من روشن است که شما بسته های ارزشی را قبول ندارید. و به قول خودتان کارکردگرا هستید. همچنین بنده نقد شما را بر لفظ پر معنی "افول" می پذیرم . همه نگرانی من از این بود که به صرف یک گزارش ساده درباره افول ارزش ها نباید شما بنده را قضاوت کنید. حتی اگر در آن نشانه هایی بیابید که نشان دهد از موضعی خاص حمایت میکنم. به هر حال این گزارش در این مقام بیشتر به شرح و توسعه بحث محتاج بود تا نقد. البته چه باکی از نقد. ولی نقدش هم به بازسازی لفظی و پر کردن جا های خالی آن بود. این یک گزارش است که در انتهایش سوال میکنیم که این همه سوال را چه باید کرد؟ وقتی برای یک گزارش وارد نقد ذهن نویسنده میشوید، میشود همان که شما مرا حامی سنت بشمارید و "دیگری گرامی" مرا حامی رویکرد غربی در فلسفه اخلاق . به صراحت یا تلویح. امید وارم گفتگو های نظری شما در باره مبانی ارزش > فایده گرایی و ارزش های ثابت حقیقی همچنان ادامه پیدا کند و نظر به موض1وع بحث داشته باشید و از جدل همه ما رهایی بیابیم. اگر اختلاف است باید در موضوعات نظری باشد و نه در اینکه من چه مقصودی داشتم و شما چه مقصودی. زنده باشید.  

۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۶:۵۹ میثم علی زلفی
تشکر از وقتی که گذاشتید
باید بیشتر فکر کنم اگرچه راهکار و حرف هایی دارم.

یک نکته: بنده به دنبال کشف نظر شما نبوده ام و نیستم البته اگر آن را بدانم بسیار خوشحال ترم. در باره آنچه نوشتم هم قصدم این بود که از حواشی جلوگیری شود. نگفتم عقیدتان را بگویید گفتم یک عقیده را برای بحث اتخاذ کنید.
پاسخ:
بله . متوجه منظورتان هستم . به هر حال همچنان گفتگو خواهیم کرد.
سلام عموجان، می بینم که در میانه ایستادن بدجور واستون دردسر ساز شده! یک عده ای با هم اختلاف نظر دارن اما مشت و لگدهاشون نثار بنده خدایی دیگه ایی میشه:)) بقولی "میانجی میخورد اندر میان مشت؟! :)
پاسخ:

سلام . زنده باشید. در میانه ایستادن یک چیز است گزارش وضعیت هم چیز دیگر، بنده عواقب هر دو را متحمل می‌شوم. راستش کتمان نمیتوان کرد که از این وضع خوشم نمی آید گاهی بدجور خلقم را تنگ میکند، ولی چاره چیست. باید حوصله کرد و بحث را روشن کرد. بیان ناقص من نتوانست به خوبی وضع را تبیین کند.

از توجه شما ممنونم. یا حق

۱۹ مهر ۹۴ ، ۰۱:۳۱ پشت کوه انداختی؟
کلی نظر نوشتم هیشیش نیست. پس کوشن؟
پاسخ:
والا بخدا من بی تقصیرم . اصلا نظری ندیدم که پست کوهی جایی بیندازم. همین که می بینی همین است.
It’s ironic that we as a culture hammer home the harmful message that you should exercise to be skinny and socially acceptable, when the real motivation should lie in the scene you describe in this blog post. It just goes to show that the old cliche is true: You don’t appreciate your health until it’s gone. Thanks for the reminder that 08healthy” isn’t about getting into a pair of jeans, but about staying out of the hospital suffering from preventable ailments.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی