پاسخ:
از پاسخ شما ممنونم . ظاهرا در گفتگو مکتوب برای حصول تفاهم موفق نخواهیم بود. شاید حضورا گفتگویی نتیجه دهد. باری فقط دیدگاه خودم را درباره برخی اظهارات شما عرض میکنم.
1- بنده هم کاملاً در باره آموزه ها و تعالیم اهل بیت و قرآن با شما موافقم که تلاش بسیار میشود تا در پرده بمانند. اما این اصلا نافی توجه به اندیشه های دیگران نیست. چه در عرض تفکر قرآن باشد یا در طول آنها. اتفاقاً درباره برخی از دوستان دریافته ام که نوعی اعراض و هشدار در بررسی تفکر فلسفی غرب در آنها دیده میشود که دقیقا معنایش حساسیت به اسم ها است.
2- درباره امر صیقلی چند بار تاکید کردم که در این بیان استعاره و تمثیل نهفته است. اصلا بحث بحث شناختی صرف نیست. بلکه تلاش شده بود از این تمثیل نوعی نتیجه گیری رفتاری - اخلاقی حاصل آید. البته متاسفانه همین گفتگو ها اثر آن را کاست و دست نویسنده را رو کرد. در ضمن اگر مثال دریا و اقیانوس درست باشد چه عیبی دارد از مثال های دیگر مثل شیشه سود ببریم؟ مگر حصر عقلی در کار است؟ منتها اشاره من به این نیست که ابزار مشکل دارد. اصلا هسته بحث را گم کردید. اینهمه گفتگو برای این بود که عرض کنم اگر ابزار حسی ما نقص دارد، اصلا چنین ساخته شده است. موضوع استفاده از یک دستگاه فنی نیست که روز به روز ارتقاء بیابد و رفع نقص شود. ساختار جسمی ما انسان ها و احیاناً قوای شناختی ما عموما محدودیت دارد. و فعلا هم نشانه ای برای ارتقاء آن نیست. پس آیا این قوای مشکلدار، ناقص و کوتاه دست می تواند مبنای شناخت قطعی باشد؟ در حوزه علوم همه میگویم نه نمیتواند! حکم ها موقت خواهد بود. برخی بدیهیات و ضروریات اولیه عقلی هست که ظاهرا قرار است پایه های استنتاج احکام بعدی باشد. اما همین که موضوع رفتارها و قضاوتهای اخلاقی مطرح شود،-که اتفاقا اموری است که ربط آن به بدیهیات بسیار غریب و مشکل مینماید- بسیاری از ما بی توجه به کوتاه دستی ابزارهای شناخت و قضاوت، ناگهان جای خالق را گرفته و قضاوت کلی و قطعی میکنیم! چرا؟ آیا این جز غفلت دوام دار و عمیق ما نسبت به خود و عدم خودآگاهی دلیل دیگری دارد؟ نمیدانم.
اصلاً موضوع مورد اشاره من صرف شناخت امر واقع نیست. اشتباه شما همان اشتباهی است که فیلسوفان تحلیلی مثل راسل مرتکب آن شدند. منتها آنها نسبت به کوتاه دستی قضاوت های اخلاقی التفات داشتند که شما آن توجه را هم در اینجا نشان ندادید. اگر بیابیم که بین دریافتهای ما با امر واقع تفاوت بسیار است. و اگر دریابیم که ما احیاناً فقط درباره برخی از امور واقع اختلاف آنها را با دریافت های اولیه خود درک میکنیم و حجم کثیری از آنها بیرون از شناخت و توجه ما باقی میمانند،آنگاه شاید کمی ترمز قضاوت را بکشیم و تاملات ما بیشتر و مدارای ما افزون تر شود. این کمترین فایده درک این داستان است که خودش از بسیاری از بسیاری ها بیشتر است. اگر چنین دستاوردی به مرور در جان ما بنشیند، آگاه تر و انسانتر خواهیم بود. اگر چنین دستاوردی برای شما طلبه های محترم اهمیت دارد آنوقت سو وات و ثم ماذای شما پاسخ میگیرد.
وقتی با گسترده شدن ابزار دانش دریافتیم که کثیری از اقتضاءات حسی ما حاکی از امر واقع مفروض نیست ؛- که مبنای قضاوت های ما بود و دانشی ناقص را حاصل آورد- آنگاه "خودکنترل" ما نسبت به قضاوت های شناختی و اخلاقی ما بیشتر میشود. مگر ندیدید چقدر بر قضاوت تاکید کردم نه بر امکان شناخت. شما هنوز بر طبل شناخت و امکان آن و... میکوبید؟ امیدوار بودم با آنهمه توضیح مقصودم را زودتر و بهتر درک میکردید. اما زبان ناتوان بنده و پیش ذهن ها و آموخته های خطی شما اجازه خروج از مدار همان دریافت های اولیه را به شما نداد. این همان چیزی است که شوپنهاور به ما هشدار داد آموخت و به آن توجه بسیار فرمود. روحش شاد. خدا از او راضی باشد. با اولیاء محشور شود انشاء الله.
فایده دیگر، آن است که ما درک بهتر و دایمیتری نسبت به محدودیت قوای شناختی خود بدست آورده و آنگاه شاید رو به سوی منابع بهتر و مطمئنتر شناخت آوریم. حتما متوجه اشاره من هستید. توضیح بیشتری نمیخواهم بدهم زیرا نمیخواستم هدف زیر لایهایام ازچنین پست ها و اشاراتی را لو دهم.
3- بحث بی ربط روح را شما مطرح کردید نه من! اما بنده یادآوری کردم که پای جسمانی روح به معنای تاثیرات ماده بر قوای شناختی از جمله محدودیت های مادی تحمیلی بر تکامل روحی است. خدا بخواهد که همه ما این کمال را طی کنیم و از محدودیت های مادی روح خود فارغ شویم!!!!. ربطش همین نسبت "جسمانیت" به "روح" است! که لزوم کمال را یادآور است. شرحش در دفتر دل آیت الله حسن زاده آمده است. بنابراین طرح مجردات عرضی و طولی هم لازم نبود و بازهم به گسترده ترکردن نالازم بحث دچار شدید. البته بنده به نظریه قدمای یونان درباره مجردات خیلی علاقه مندم. شاید بعدا با هم گفتگو کنیم. مثلا مبنای فلوطینی مجردات صائبترند یا مبنای فیثاغورثی؟
جناب زلفی از گفتگو با شما خرسندم. زیرا جدی و اهل حوصله اید، و این برای من بسیار اهمیت دارد. یعنی جدیت در اندیشه. هم یادآور خاطره اید، هم اهل مدارا در صبر در برخورد با سایر دیدگاه های معارض هستید. انشاء الله. منتها کاش همان آغاز به ساخت استعاره ای پست توجه میکردید. آنوقت این همه بحث لازم نبود. مثلا شعر را که از حیث انطباق تام باقضایای منطقی و قیاسی نقد نمی کنند. در قدیم صنایع شعری را از سایر صنایا از جمله حجت و استدلال جدا میکردند، نمیدانم الان هنوز این شیوه حسن رایج است، یا شاعر را هم باید ...
عزت مزید.