بازسازی تمدنی
چند سالی استکه موضوع تمدنسازی یا بازجستتمدن، در میان پارهای از اصحاب علم و فرهنگ در کشور رایج شده است. رهبری نیز اشاراتی به لزوم احیای تمدناسلامی داشتند که این جریان را پر رونقتر نمود.
نقد وضعیت کنونی، بررسی علل تاریخی، معرفتی، سیاسی و... عقبماندگی ما شرقیان مسلمان، موضوع علمنوین و نسبت آن با جامعۀاسلامی، تولید علماسلامی و علمبومی، مشکلات احیای تمدناسلامی، نسبت ما با تمدنغرب، غربشناسی و آموختن از تجربههای بشری، توهمیبودن احیایتمدن، تاریخی بودن تمدن و... از جمله مباحثی است که موافقان و مخالفان در کنار آن بحث اصلی، مطرح نمودند. با ترویج اندیشههای فیلسوف مبرز مغرب اسلامی یعنی مرحوم عابد الجابری که نگاهی اپیستمولوژیک در نقد تاریخ اندیشه در جهان اسلام داشت، این بحث تناوری بیشتری گرفت.
اکنون در حاشیۀ آن، سوالاتی مطرح میشود که مثلًا در برساختن تمدن اسلامی باید بر کدام عنصر دانشی تکیه کرد؟ باید بر فلسفه اسلامی تکیه کرد؟ یا همچون پارهای از مستشرقین غربی عرفان را ظرفیت بالقوه تمدناسلامی آینده شناسایی کرد؟ و نیز برخی تنها نظام حقوقی اسلام ( مثلا فقه) را شایسته نظام سازی تمدنی میشمارند. و در آخر هم علمکلام با جانمایههای اجتماعی بحث ولایت و مدیریت برای برخی اهمیت دارد.
اولا شما خواننده محترم در اینباره چه فکر میکنید؟ در اینباره چه خواندهاید؟ کدام پایه را مناسب برساختن تمدن در ایران می شمارید؟
ثانیاً در نگاه انتقادی به اصل بحث چه فکر میکنید؟ آیا این عزم برخاسته از توهم نیست؟
مرا از پرتوی دانش خود بی بهره نگذارید؟
سلام
موضوع بسیار جنجال برانگیزی نوشتید. فکر نکنم کسی به این راحتی تن به چنین بحثی بدهد. جز چند جوان خام مثل ما!
گفتید عنصر دانشی ذهنم به چیزی که مبنایی و یا ذاتی است و بعد علوم بر آن استوار می شوند منتقل شد. بعد یکدفعه دم از فقه و فلسفه و کلام زدید.
(فعلا قصد دفاع از هیچ مذهبی را ندارم)
به نظر می رسد قبل از اینکه درباره ی تمدن صحبت شود باید دید معنای تمدن چیست؟ رابطه ی آن با فرهنگ چیست؟ و .... چه چیزی مسلمانان را در ذیل یک تمدن جمع می کند؟
از همه ی این مباحث که بگذریم:
به نظر بنده عنصر دانشی که اسلام بر آن تکیه کرده است و می تواند سبب تمدن زایی شود. مسئله ی توحید است.
آنهایی که ادعای علوم اسلامی و غیره می کنند. مثل علامه میر باقری در قم، استاد طاهر زاده در اصفهان و ... به این نکته توجه کرده اند.
نظام فکری که بر اساس یک نگاه توحیدی تشکیل می شود نیاز های خود را می طلبد و هر نیازی علم متناسب با خودش را تولید می کند.
در جهان فعلی سه نظام فکری را می توان تصور کرد 1- اصالت فرد (جامعه ی آمریکا) 2- اصالت اجتماع (شوروی سابق - چین) 3 اصالت الله (یا توحید) (مثال نمی زنم تا درگیر مثال نشویم)
وقتی فرد در جامعه ی اصالت داشت (چه خدا باشد چه نباشد) فرد است که مهم است. در چنین جامعه ای حکم خاصی مطرح نیست؟ جز یک قانون و آن اینکه هرچه من بخواهم.
خوب من چه می خواهم؟ من می خواهم که بیشترین لذت را ببرم. من می خواهم قویترین باشم پولدارترین باشم. خانه ام بالاتر از همه باشد.
گفتن این نکته بسیار اهمیت دارد که نیاز ها نیستند که علوم را بوجود می آورند بلکه نیاز + رافع نیاز است که علوم مختلف را بوجود می آورد. (مثال رافع نیاز : وقتی بچه شیر خوار کرسنه می شود یک رافع نیاز گرسنگی شیر است یکی آب قند است یکی آب انگور است)
به عنوان مثال: بر اساس نیاز اول در فرهنگ اصالت فرد همه نوع تفریحی مجاز است. حتی اگر این تفریح خود کشی یا دیگر کشی باشد. چرا که برای رافع نیاز هیچ خط قرمزی نیست.
بر این اساس علوم پایه به کمک می آیند تا هر رافع نیازی که من خواستم را فراهم کنند. روانشناسی بر روی عوامل تهییج بیشتر کار می کند. مهندسان مختلف ایده های آنها را با فلزات مختلف و سازه های مختلف پیاده می کنند و ...مثلا شهر بازی هایی با بازی هایی که گاها فقط انسان های روانی و غیر متعادل که از مسیر لذت جویی منحرف شده اند بازی می کنند.
یا در اقتصاد از آنجا که من مهم هستم هرچه من پولدار تر و گردن کلف تر باشم بهتر است. لذا خروجی چنین فکری می شود نظام سرمایه داری که ضعیف ها باید زیر چرخ اقتصاد له شوند. (همین تفکری که بعضی از دولت مردان در دولت فعلی دارند)
یا در خانه سازی از آنجا که حیا مطرح نیست یا اختلاف طبقاتی مهم نیست برای رفع نیاز سرپناه ،علم عمران شکل می گیرد. خانه ها طبقاتی ساخته شده و خانه های طبقات بالاتر به گرانترین قیمت فرخته می شود. دستشویی ها در سالن قرار می گیرد و آشپزخانه ها با سالن یکی می شود.
و .....
اما در تمدن اسلامی که رافع های نیاز ها بر اساس آنچیزی است که خداوند به آن امر کرده است. پس خروجی علوم متفاوت خواهد شد.
مثلا در همین بحث اخیر یعنی ساختمان سازی ما معماری اسلامی داریم. خانه ها دوری ساخته می شود چون اختلاف طبقاتی نداریم. در بین خانه حوضی است و نهر آب که یاد آور این آیه از قرآن است (جنات تجری من تحتها الانهار) است. درونی و بیرونی تعریف می شد تا زمانی که مهمان به خانه می آید اهل خانه راحت باشند. دستشویی ها بیرون از خانه و در حیاط بود تا ....
در دو مثال دیگری هم که در بالا آمد فقط همین قدر بگویم که اسلام مخالف لذت نیست بلکه هر رافعی را جایز نمی داند.
در طرح این مسئله قصدم این بود که بگویم نظام فکری در تمدن سازی تاثیر گذار است. نمی توان از نظام فکری غرب تبعیت کرد و انتظار خروجی تمدن اسلامی را داشت. نظامی که ریشه در کفر دارد و طبق صریح قرآن سبب دور شدن از ریسمان توحید می گردد.
با این حساب علومی که به ما در تنقیح بحث تمدن اسلامی کمک خواهند کرد. هم فقه است و هم کلام است و هم فلسفه و هم عرفان.منتهی باید دید ناظر به کدام نیاز صحبت می شود تا ببینیم رافع ان کدام علم است. بعد از این است که آن علم به کمک می آید و ایده را به مهندسین و متخصصین برای اجرایی شدن می دهد (البته ناگفته پیداست که وقتی با عمل مردم و زندگی مردم درگیر شدید بیشترین علمی که درگیر می شود فقه است)
مثال واضحش در درگیری مردم با مسائل فقه بحث ربا است. فقها زیر و بم آن را کاملا روشن کرده اند. اما متاسفانه هنوز متخصصین علم اقتصادی نتوانسته یا نخواسته اند طرحی برای اجرایی شدن آن بدهد.این همان اشکالی است که متخصصان توپ را به زمین فقها می اندازند و می گویند چرا بانک داری ما اسلامی نیست.
مثل این است که فقیهی به پنجره سازی بگوید یک پنجره می خواهم که 50 در صد نور را عبور دهد و در مقابل این حوادث مقاوم باشد و ... بعد پنجره ساز بگوید طرح بده تا اجرا کنم. فقیه قرار نیست فلز شناس باشد یا روش های ساخت شیشه را بشناسد.
مثل این است که رئیس جمهور آمریکا به متخصصانش بگوید فلان چیز را برای پیاده شدن فلان ایده می خواهم بروید بررسی کنید بعد بگویند طرح بده.
وظیفه ی فقها تنقیح حدود احکام و چگونگی رخداد آن است. نه طرح دادن!
هر کسی می تواند طرحی برای اجرایی شدن یک ایده بدهد.فقیه باشد یا نباشد. البته کسی که بهتر از بقیه می تواند بگوید ایده در این طرح اجرایی است خود ایده پرداز است که به زوایای آن اگاه تر است. بنابر این اگر فقیهی مثل مطهری به بحث اجرایی کردن احکام ورود پیدا کرده از سر دغدغه مندی و نبود نیروی متخصص کافی که حرف دین را بفهمد و ان را اجرایی کند بوده است. نه از این جهت که وظیفه ی فقیه است.
ولی در جامعه ی فعلی با وجود اینهمه متخصصین متدین انداختن بار به دوش فقها کاری است که اگر نگوییم نادرست است لااقل خلاف تخصصی شدن علوم است.