دست نگهدار
چه بسیار رفتارهایی که در فضایی از عوامل پیدا و پنهان به نتیجهای منتهی خواهد شد که هرگز مطلوب نظر ما نبوده و نیست.
چه میدانیم که آنچه امروز وظیفۀانسانی و اخلاقی خود میدانیم، فردا استخوان خود ما را خرد نکند و سنت و قانون و قوام جامعه را در برابر تندباد تحولات قرار ندهد؟
چه میدانیم پایههای بنایی که امروز میگذاریم، فردا خانۀ چه کس و چه کسانی را آباد خواهد کرد؟
چه میدانیم که عمری که امروز به امید خدمت و ایثار برای توسعه جامعه پای آرمانهای تبلیغی میگذاریم، فردا به عمران زندگی کدام متظاهر ریاکار منجر میگردد؟
پس کمی دست نگهدار! آرام باش! "فردای ذهنی" تو با "واقعیت فردا" زمین تا آسمان فرق دارد.
از نصایح یک محافظه کار درجه یک
میراث سرمایه تاریخی انسانها است. به زحمت به دست آمدهاست؛ و نباید و نمیتوان آن را به بهانۀ تحول و پیشرفت به یکباره کنار گذاشت. «مالکیت، خانواده، مذهب، دولت، و سایر نهادهای اجتماعی مواریث ارزشمند گذشته است»؛ میراث یعنی چارههای تاریخی و تجربهشده برای سامان زندگی و اموراجتماعی، تجربه موفق بشری برای تنظیم امور خویش، اما اتکاء به راههای تازه و تجربهنشده به معنی اتکاء به امرمجهول و خطرناک است. پس هشدار که به میراث پشت کنی!آنچه در بوتۀ تاریخ آزمایش شده شایان ستایش و محافظت است.
از نصایح یک محافظه کار درجه یک
عقلگرایی انتراعی و غیرتاریخی ، فریبهای ذهن است که در لفافه کلمات پر طمطراق و به ظاهراقناع کننده ، واقعیت را معوج میکند. واقعیت این است: تاریخ انسان.
از نصایح یک محافظه کار درجه یک
«هرگز به جستجوی خیالهای یله و رها مرو. خیال برای آرامش پیش از خواب خوب است و برای ناآرامی زندگی و سوزاندن سرمایه ملتها ،کارآمد.
هیچ آرمانشهری وجود ندارد. آرمانشهر فقط در خیال گروهی ناپخته وجود دارد که آرزوهای خویش را برای همه حتی نسل های بعد مفید میشمارند و از همین جا است که به جای بهشت ، برای مردم جهنم میسازند. »
از نصایح یک محافظه کار درجه یک
«اگر فقط میتوانی یک متر پیش بروی ولی سالم بمانی، بهتر است که ده متر پیش روی و به قهرمانی مرده تبدیل گردی.»
از نصایح یک محافظهکار درجه یک
طی سال گذشته وبلاگ هماندیشی که انعکاس برخی مباحثات مجازی (در واتس آپ و تلگرام) بین پارهای از فرهیختگان، اساتید و دانشجویان حوزه فلسفه، الهیات و... بود، مورد استقبال بسیاری از دوستان دور و نزدیک قرار گرفت.
متاسفانه به دلایل خاص مدیریتی و فرصت بسیاری که صرف اینگونه مباحثات و ثبت آن میشد، از ادامه این مذاکرات محروم و به تبعیت آن وبلاگ هماندیشی نیز از رونق افتاد.
اما هنوز وقتی به مباحث این وبلاگ مینگرم ذوق و حزن همزمانی قلبم را تسخیر میکند. ذوقی که حاصل گفتگوهای بسیار خوب، مناظرات و مطالب مندرج در آن بود و در جای خود بسیار عمیق و نافذ ارزیابی میگردد و حزنی که حاصل حسرت دور افتادن از این مباحث است و پرسش از عمر کوتاه کارهای دستجمعی در فرهنگ ایرانی! و شاید اقتضای کارهای فرهنگی و فکری در کشور ما که تنهایی را بیشتر از همراهی و هماندیشی میپسندد!
گاهی که فرصت میکنید این وبلاگ را به ترتیب مباحث آن ملاحظه کنید. آدرس آن ذیلا میآید:
http://hamandishan.blog.ir/