بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی تلاشی است برای تفکر و نقد جزم‌هایی که ما را به حرکت واداشته و دل‌های ما را با خود می‌برد.
اگر اندکی تردید در این راه و دل‌سپاری به آن ایجاد شده باشد، پس باید بازاندیشید و قوام افکار و رفتار خود را بازبینی کرد.

بازاندیشی در کار فکر کردن و بازخوانی افکار گذشته است.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

"The dogmas of the quiet past are inadequate to the stormy present. The occasion is piled high with difficulty, and we must rise with the occasion. As our case is new, so we must think anew and act anew. We must disenthrall ourselves, and then we shall save our country"

 Abraham Lincoln

از محضر دوستان فرهیخته خود خواهش میکنم با نظر به متن بالا بفرمایند از منظر و تحلیل آنان چه گذشتۀ آرام بخشی مد نظر لینکلن بوده که او تعصب به آن را ناکافی و لزوم گذر از آن را توصیه می‌کند؟  


ترجمۀ آزاد متن:

"شیفتگی و دلبستگی به آرامش ایام گذشته، برای شرایط طوفانی کنونی راه به جایی نمی‌برد. وهله کنونی پر از سختی و مشکلات است و ما باید در همین شرایط رشد کرده و قامت برافرازیم. 

در موقعیت تازه ای هستیم پس باید به شکل تازه‌ای فکر کرده و عمل نماییم. ما باید خود را رها کنیم؛ آن موقع می‌توانیم کشورمان را حفظ کنیم."

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۹
عباس اسکندری


- با عرض معذرت به دلایل مشکلات انتقال عکس نوشتار  امکان ارائه بیست کشور وجود نداشت. برای همین 5 کشور اول را آوردم .

- برروی عکس کلیک کنید تا در اندازه بزرگتر مشاهده کنید .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۳۴
عباس اسکندری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۴
عباس اسکندری

    همه ترس من به‌خاطر مخاطبی است که او را نمی‌شناسم، اما به‌ حرف گرفته‌ام او را؛

    و چه بسا ضرورت‌های فرضی من، تنها، آیینه جانش را تیره کند. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۴۷
عباس اسکندری


این نوشته را پیشتر در جایی دیگر آورده بودم. اینجا نیز با تغییراتی مکرر خواهد شد.

احتمالاً شما نیز مثل بسیاری دیگر از اهالی فرهنگ، "نوشتن" را یک ضرورت می‌شمرید. اما این ضرورت چگونه ضرورتی است؟ آیا وسیله ای برای نیل به هدفی زیستی است؟ آیا لازمه و یا مقدمه فرهنگ بالغ بشری است؟ و آیا....

اگر نوشتن را به عنوان فعلی خودآگاه و گشوده به‌بیرون از سوژه درنظر آوریم، اساساً آن را باید کنشی اجتماعی و حتی تحولی برشمریم. اما برخی از اندیشمندان نه تنها ضرورتی برای آن نمی‌بینند، بلکه آن را عملی نالازم می‌شمرند.

این اندیشمندان به‌خصوص نوشتن در فضاهای عمومی و رسانه‌های مدرن را عملی غیر اصیل می‌دانند. نوشتن از منظر اینان چیزی به‌حقیقت زیستی انسان نمی‌افزاید و به‌نحوه زیست و حفظ حیات او کمکی درخور نمی‌کند. اینان نوشتن را محصول فرهنگ و فرهنگ را زائده‌ای برحیات زیستی (و دل انگیز) آدمی می دانند. اینکه چرا خود اینان علی‌رغم چنین ادعایی باز می‌نویسند، البته سوالی است که باید پاسخگو باشند.

برخی دیگر از تحلیل‌گران فعالیت نگارشی را نوعی ظهور خودیتِ فرد در جهان ارزیابی می‌کنند. (از جمله جهان مجازی مدرن) در این نگرش نوشتن می‌تواند آدمی را ناخودآگاه و الینه کند. با حضور و ظهور انسان در متن فعلِ خود (نوشتن) او به مرور تبدیل به‌فعل خود شده و حاصل، نوعی انسان مجازی است که در عینیت زیست نمی‌کند. و فضای مجازی او را از "واقعیت خود" دور ساخته است.

براین اساس فضاهای مجازی کنونی، جایی برای عرضه محصولات فرهنگی و فکری و.... نیست. بلکه بیشتر جایی برای ظهور انسان مدرن قرن بیست و یکم است. نوعی دیگر از انسان که حاصل و متولد عشق بازی با فضاهای غیر واقعی و متعارف اینترنتی است.

در نگاه منتقدان، نوشتن علی العموم وسیله و عملی برای تظاهر و عیان کردن خود است. رقاصی بر روی سن فرهنگ. جایی که هر فعلی "دیده" می شود. فضاهای مجازی چیزی است که برای دیده شدنِ "انسان نادیده" و ظهور و عرضه "فردیتِ مورد غفلت قرار گرفته" آدمی ساخته شده است. چیزی که استقلال و فردیت تام و تمام انسان مدرن را فریاد زده و دوام می‌دهد.  

به گمان من برخی از گفته‌های فوق‌الذکر درست است. اما هنوز خیلی چیزها برای گفتن باقی مانده است.

واقعیت این است که فضاهای مجازی و امکانات اینترنتی در کنار روش‌های سنتی تر نوشتن، موجب شده که ضرورت نوشتن بیش‌تر درک شود. کاربران چنین فضاهایی حتی اگر در آغاز، نوشتن را برای تفنن و بازخوانی تجربه‌های دست‌پایین شخصی یا انعکاس احساسات غیرجدی شروع کرده باشند،به‌مرور به دلیل عرضه ماحصل فکر و احساس خویش و آگاهی ضمنی به به آشکارگی "اثر" خود، به‌زودی به‌سطحی از خودآگاهی و تثبیت سوژگی دست می‌یابند که سوژه را نسبت به خود و اطراف جدی تر و آگاه‌تر می‌کند و این جدیت می‌تواند سیطره خود را بر همه عرصه های حیات و ظهور انسان مجازی منتشر کند. 

در گذشته گرچه جهان‌های مجازی نبود و یا کمتر بود، ولی انسان هم به‌نسبت، درباره سوژگی خود، مرکزیت یافتن خود و استقرار فردیت خود، کم‌تر خودآگاه بود. انسان گذشته اخلاقی‌تر و محو در هویت‌های بزرگ‌تری بود. دین، جامعه، حزب، دیگران و... اما به‌مدد فضای مجازی مدرن و نوشتن در این فضا، ما زودتر فردیت خود را می‌یابیم؛ یا برای یافتن آن راه‌های کوتاه‌تری را سیر می‌کنیم.

 امروز فرزند من شبکه‌ای از بینندگان را دارد که من در همین سن، هرگز به‌این وسعت دیده نشده و مورد قضاوت قرار نمی‌گرفتم. گرچه اکنون به واسطه قضاوت دایمی دیگران اضطراب‌های تازه‌ای ایجاد شده است، اما شاید بتوان نام این اضطراب های را "اضطرابهای مقدس سوژه دکارتی" گذاشت. هزینه ای که برای تثبیت سوژه می‌پردازیم. با آنکه انسان فعال در فضای مجازی از این که کسی به خانۀ مجازی‌اش بیاید و او را به نقد بکشد مضطرب می‌شود، اما این اضطراب به استقلال او بیش از گذشته کمک می‌کند. با آنکه انسان امروز دایم احساس تحت نظر بودن و مورد قضاوت قرارگرفتن دارد، اما هر آن به‌دنبال افزایش و افزودن میزان بینندگان و کسب نظرات آنان است. او این اضطراب مقدس در قضاوت قرار گرفتن را بهای استقلال خود می‌شمرد. 

با این توصیف نوشتن به‌عنوان یک ضرورت، دیگر فعلی صرفاً اجتماعی نیست، بلکه بیش از آن فعلی خودآگاه برای اصالت بخشیدن به خود و رسیدن به‌نقطه ادراک هویت خود است. انسان امروز برای خروج از بحران هویت راه‌های برون‌رفت تازه‌ای یافته است و نوشتن در این فضا یعنی بیان نظریات و اندیشه و هستی خود و مشترک کردن دیگران در تجربه‌های شناختی، احساسی و حتی جزئیات تحولات ذهنی و روانی خود. این ضرورت، هویت بخش است و اهمیت جدیت در نوشتن را بیش از گذشته عیان می‌کند.

 در جهانی که تا چندی پیش همه به‌دنبال سانسور خود بودند تا از شماتت یا تنبیه دیگران و فرهنگ مسلط اجتماعی دوری بجویند و اندیشۀ خود را از ترس پس‌زدن و طرد و نفی دیگران یا فرهنگ مسلط مخفی می‌کردند، حرف‌ها زده نمی‌شد و اندیشیدن ناکام و نا بالغ و ناتمام می‌ماند و دیالوگ هرگز به طور طبیعی شکل نمی‌گرفت. اما ناگهان امکانی ایجاد می‌شود که نوشتن را راحت می‌کند. بی‌آنکه مجبور باشی خود را مخفی کنی.

اضافه بر موارد بالا نوشتن ضرورت دارد زیرا سازگاری بخش است. ما از ضرورت فلسفی نوشتن به ضرورتی روان‌شناختی رجوع می‌کنیم. از این منظر در بسیاری موارد نوشتن نه‌تنها عرصه‌ای برای معرفنی و تثبیت خویستن است بلکه فعلی برای سازگار شدن با دیگران است، اقدامی برای همنوایی با دیگران، یا حتی فریادی برای تخلیه روانی، وسیله ای برای پیوند و حمایت گرفتن و چند شکل دیگر سازگاری است.

کاش جرات و جسارت اندیشه، دلمان را گرم‌تر و قلم را روان‌تر کند. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۷
عباس اسکندری

منتقد

روی متن کلیک بفرمایید تا در اندازه واقعی مشاهده شود.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۰
عباس اسکندری

نوشدن با مشروطه (3)

در یک بررسی کلی می توان ادعا کرد که در واقع تجدد خواهی ایرانی در ابتداء در قالب «رویکرد سیاسی» و به زعم رامین جهانبگلو در قالب «رویکرد ناسیونالیستی» برای جبران عقب ماندگی و انحطاط تاریخی ایران ظهور نمود؛ و «جنبش آزادیخواهی» در آن خیلی زود مستهلک شد. زیرا در طول تاریخ معاصر ایران ( از آغاز اصلاحات عباس میرزا ) تا کنون همواره مسئله وصول به معیشت نو وتکنولوژی پیشرفته، بر توسعه سیاسی و مفاهیم مرتبط برآن غلبه داشته و رفاه و امنیت جزء مطالبات اصلی عامه مردم قرار داشت. حتی برخی از محققین معتقدند که جنبش مشروطه با درخواست هایی محدود از پادشاه مبنی بر ایجاد عدالتخانه ( اسلامی ) عزل عین الدوله و رفع خطرات یاقیان و راهزنان راه قم آغاز شد. در ابتداء سخنی از مشروطه‌گری و محدودیت قدرت پادشاه نبود. بست‌نشینان در حرم حضرت عبدالعظیم، اعتراض خویش را به حکام قاجار اعلام کردند. ولی این اعتراض نه به‌خاطر کمبود آزادی های سیاسی و مدنی بود و نه به‌خاطر ایجاد دارالشورا، بلکه حداکثر خواست‌های آنان جلوگیری از ظلم خاندان و حکام محلی قاجار در حق مردم و کسبه بازار بود. به‌چوب بستن تجار قند تهران به فرمان علاءالدوله در زمان صدراعظمی عین‌الدوله سرآغاز این جنبش اعتراضی بود.


معترضین خواهان اجرای قانون اسلام در سراسر کشور، ایجاد عدالتخانه، برداشتن عسگرگاریچی از راه قم، بازگرداندن حاجی میرزا به کرمان، برداشتن «موسیو نوز بلژیکی» ازگمرک، برداشتن علاءالدوله از حکومت تهران و کم نکردن تومانی ده‌شاهی از مواجب و مستمری بودند. همه آمال جنبش اعتراضی مردم در آغاز جنبشِ منتهی به مشروطه، همین بود. این گروه از محققین فاصله اعتراض بست نشینان حرم حضرت عبدالعظیم تا بست نشینی مخالفان استبداد قاجار در باغ سفارت انگلیس را زمانی بسیار کوتاه برای تکوین مبارزات مشروطه خواهی قلمداد می کنند. و واقعاً مگر می شود انتظار داشت نهضتی اعتراضی و جنبشی آزادی خواهانه بدون ایجاد مبانی فکری و اجتماعی در مدت زمانی کوتاه محقق شده و دوام یابد؟ اغلب مبارزان مسلح و مردم همراه نهضت آزادی خواهانه مشروطه طلبی، به گمان آنکه این نهضت، ادامه همان بست نشینی حرم می باشد، با آن همراهی کردند. آنان در این کار بیشتر از روحانیت و رهبران مذهبی خود تبعیت کردند. چگونه ممکن بود پیروان چنین نهضتی در ادامه آن، با امتیاز روحانیت و نفوذ فرهنگ سنتی و مذهبی مخالفت ورزند؟ آنان پس از کوتاه زمانی که شور و شعف و تندی و بگیر و ببند مشروطه طلبان پایان یافت، از آن رو برگردانده و با آغاز هرج و مرج ها و کودتا و نا امنی بوجود آمده بکلی از آن ناامید شده و بلکه با آن مخالفت نمودند.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۲۶
عباس اسکندری

نوشدن با مشروطه (2)

پس از مشروطه اندیشه تجدد و آزادی‌ خواهی (نو شدن و نوسازی سیاسی) از طریق قشر محدودی از اندیشمندان و روشنفکران ایرانی طی سالیان دراز گسترش یافت. قبول برخی از عوارض زندگی نو از سوی نهادِ حکومت نیز به توسعۀ «فکر نو» یاری رساند. در همین راستا برخی نهادهای جدید از طریق همین نوگرایی نیم‌بند رخ نمایاند. دانشگاه، دادگستری، ارتش جدید، آموزش و پرورش جدید و برخی ساختارهای زیربنایی اقتصادی چون راه آهن.  

اما در این مرحله، دیگر مشکل مدرنیته ایرانی رخ عیان کرد؛ و آن همانا «مدرنیزاسیون دولتی یا آمرانه» بود. فکر مدرن و جریان مدرنیزاسیون که در اروپا از خلال دیالکتیک تاریخی جامعه و دولت به ظهور رسید و پیش از آنکه دولتی باشد ، ملی بود، در ایران فرایندی دیگر و مسیری متفاوت یافت. اضافه شدن این مشکل به مشکل قبلی که حاصل فراموشی اصول اولیه نوسازی سیاسی و احقاق حقوق عامه بود، ترکیبی از مدرنیزاسیون ناکارآمد ایرانی را ارائه داد که تاکنون نیز عوارض آن را مشاهده می کنیم.

نمی توان کتمان کرد که مدرنیته و نوسازی بر آمده از آن در ایران مفهوم و جریانی واکنشی و جبران‌خواه بود. به‌عبارت دیگر نخبگان ایرانی تلاش می کردند تغییراتی را در معادلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن روزگار ایران ایجاد کنند که مطابق با مدل غربی توسعه و برای جبران عقب ماندگی ایران نسبت به کشورهای اروپایی باشد. نه جبران عقب ماندگی فکری و الگوهای معیشت به عنوان یک ضرورت تاریخی. از این رو صورت قضیه بیش از مبانی نظری و توسعه فرهنگ نو برای آنان اهمیت یافت و طبیعی بود که برای مقابله با جریان قدرتمند سنت، باید از توان دولت سود جست از این رو ضرب صوری‌نگری به مدرنیته و دولتی شدن اراده نو ، حاصلی جز مدرنیزاسیون صوری و آمرانه نداشت.

عنصر مقایسه بین دو گونه متمایز از زندگی یعنی عقب مانده، عشیرتی، بی سواد، دهقانی، ابتدایی و حاکمیت جبار، مستبد و ستمگر ایران با زندگی مدرن، مرفه، تحصیل کرده، شهری و دولت‌های محدود و نسبتاً پاسخگو، مردم آزاد و نظام های انتخاباتی و شورایی اروپا، جرقه‌های فکر تغییر را در میان روشنفکران آشنا با زندگی اروپایی برانگیخت. و البته این مقایسه به ‌دلیل ذاتی همواره همراه احساس کهتری، تحقیر و تصور انحطاط تاریخی ایران بود.

با نظر به این امور، بدیهی بود که ایجاد نهادهای نو جایگزین تفکر نو شد. گرچه ساختار، محتوا را تغییر می‌دهد، اما مسیر طبیعی تغییر، ابتداء تغییر در محتوای تفکر، فرهنگ مردم و ارتقاء مدل زندگی بود و آنگاه ظهور نهادهای دولتی نو. این تجربه ای بود که پیشتر کشورهای نسبتاً پیشرفته عیان کرده بودند.

با آنکه نظریه‌های نوسازی و توسعه هریک راهی را طی کرده و نهایتاً خسته از امکان تحول باز نشستند، اما همان مقدار موارد عینی تحول در کشورهای شرقی چون ژاپن، مالزی و سنگاپور، نشان داد که زمینه‌های فرهنگی و پیش‌تر، باید امکان نوشدن را ایجاد نماید.

پس از حدود صد و اندی سال که از جنبش مشروطیت در ایران می گذرد، هنوز گفتمان مشروطه‌خواهان، گفتمان طبقه‌ای از روشنفکران ایرانی و نسلی از جوانان است. جستجو برای احیای ارزش‌های مدرنیته، نوسازی‌اقتصادی، آزادی‌های‌اجتماعی، سایر اشکال و اصول سیاسی مدرن، چون حقوق شهروندی، دموکراسی، مشارکت سیاسی ، انتخابات، و ...

 به گمانم مشاهدات تاریخی تایید کننده این نظر است که ایران در زمان مشروطه فاقد بالندگی، تجربه نوشونده، و بلوغ لازم برای دریافت و درونی سازی مفاهیم و الگوهای نقد مدرن از بیرون بود. از این روست که نه در عرصه نظر و نه در عرصه عمل، طی صد سال گذشته تاکنون واجد الگویی از مدرنیته - نه مدرنیته درونزاد و نه حتی مدرنیته تقلیدی- نبوده است.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۲۵
عباس اسکندری

نو شدن با مشروطه (1)

      سالیان درازی است که فرایند مدرن شدن در ایران از سوی دولت‌ها و نخبگان به انحای مختلف و بعضاً کاملاً مخالف پیجویی و دنبال می‌شود. جنبش یا انقلاب مشروطه نیز که به عنوان نماد مدرن شدن ایران شناخته می‌شود بیشتر به لحاظ امکانی برای نوشدن درنظر آورده می‌شود تا پیجویی اهدافی مثل احقاق حق سیاسی ملت، تلاشی که ظاهراً از آغاز بی توفیق مانده و از رسیدن به اهداف خود باز ماند.

       پس از 150 سال تلاش برای مدرن شدن، هنوز درباره چرایی عدم وصول به توسعه و تکامل تاریخی ایران بحث‌ها و نظریات متفاوت جریان داشته و هر از گاه نظریه ای جدید بر نظریات گذشته افزوده می شود. فقدان نظریه مدرن شدن، عدم رسوخ مدرنیزم در لایه‌های اجتماعی، مخالفت قدرتمند سنت‌گرایان، فقدان طبقه مناسب برای نمایندگی فکر و نوع خاص معیشت و زندگی مدرن، وارداتی بودن، واکنشی بودن و ده‌ها تئوری دیگر همواره مطرح بوده و مطرح می‌شود.

       درخلال جنبش مشروطه، سطح وسیعی از مردم درجریان مطالبات تجددخواهانه قرار گرفتند. رسانه های محدود مشروطه خواهی به تبلیغ برخی از مهمترین اصول تحول و تجدد پرداختند. وبه مرور مفاهیمی چون «حق ملت»، «حق رای»، «نظم»، «قانون» و «محدودیت سیاسی پادشاه» در لایه‌های طبقات شهری و به‌میزان کمتر در اقشار پایین‌تر جامعه جاری و ساری شد. گفتمان تجدد دیگر گفتمان گروه محدودی از روشنفکران و اقشار تحصیل کرده ‌نبود؛ بلکه تقریباً گفتمان بخش عمده‌ای از مردم شهری و برخی ایلات و نواحی کشور نیز بود. اعتراضات عمومی مردم همراه با نخبگان فکری و دینی، تظاهرات و بست نشینی‌های مکرر آنان و نهایتاْ انسجام و قیام یکپارچه مشروطه خواهان، منجر به عقب نشینی شاه برای تاسیس عدالتخانه و سرانجام صدور فرمان موسوم به فرمان مشروطه در 18شعبان 1324 ه .ق شد. فرمانی که در آن تاسیس مجلس‌شورای‌ ملی اعلام شده ‌بود. این اولین ظهور ساختاری و نهادی یکی از مهمترین اصول مدرنیته یعنی « حق حاکمیت مردم» بود. اصلی که نهادی شد اما نهادینه نشد.

        انقلاب مشروطه در اندک زمانی پس از وقوع به دلایل مختلف با ناکامی موضوعی و یا اهداف دراز مدت مواجه شد و خیلی زود شور و نشاط توسعه و آزادی جای خود را به مطالبه امنیت و رفاه داد. هر چند که برخی از اندیشمندان  به صراحت یادآور شده اند که « شکست انقلاب مشروطیت شکست آزادیخواهی در آن دوران ایران بود، ولی الزاماً به معنای شکست تجدد خواهی نبود.»[1] آنچنان که در سطور بعدی به تفصیل بیان خواهد گشت ماهیت واکنشی مشروطه‌خواهی نوعی خاص از قرائت سیاسی تجدد‌خواهی را به دیگر قرائت‌ها و دیگر عرصه‌های مدرنیته  فائق کرد. در یک بررسی کلی می‌توان ادعا کرد که در واقع تجددخواهی ایرانی در ابتداء در قالب « رویکرد سیاسی ناسیونالیسم» برای جبران عقب‌ماندگی و انحطاط تاریخی ایران ظهور نمود و در آن «جنبش آزادیخواهی» خیلی زود مستهلک شد. زیرا در طول تاریخ معاصر ایران (از آغاز اصلاحات عباس میرزا) تا کنون همواره مسئله وصول به معیشت نو و تکنولوژی پیشرفته بر توسعه سیاسی و مفاهیم مرتبط بر آن غلبه داشته و مورد مطالبه عامه مردم قرار داشت. به همین دلیل باید گفت واکنشی بودن که منجر به تک ساحتی شدن تجدد‌خواهی در ایران شد، اولین نشانه های ضعف و نقصان فکر مدرن را در ایران عیان می نماید. این طفل در همان آغاز از مادر ناقص زاده شد.


[1] - مصاحبه رامین جهانبگلو با جمشد بهنام و دکتر توکلی طرقی، ایران درجستجوی مدرنیته، ص 14


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۲۲
عباس اسکندری

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار،

تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

نوشتن از زندگی و اندیشه‌های مختلف درباره آن، گفتن از تجربه‌ای است منحصر بفرد که با نوشتن، از حصار انحصار خارج شده و همگانی می‌شود.
اگر ما تجربیات مفید خود را در حوزه فکر و زندگی در اختیار دیگران قرار دهیم آنان را در عمر و تجربه خویشتن شریک کرده‌ایم؛ شاید دیگران با بهره‌ای مضائف از تجربه‌های مشترک و عمومی شدۀ ما، بتوانند با انتخاب‌ها و تصمیم‌های درست‌تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

بازاندیشی نوشتن از زندگی و اندیشه است. تجربه‌ای دربارۀ تجربه زیسته.

 با بازاندیشی همراه باشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۰۹:۳۸
عباس اسکندری