کلیشه ها
طرحوارههای از پیشآماده و الگوهای تفسیری ساده، که ذهن را شکل داده و مبنای تفسیرها و قضاوتهای آدمی میگردند مهمترین مواد و ملات تشکیل کلیشههای ذهنی است. کلیشهها نوعی کوتاهاندیشی در مواجه جدی با موضوعات و مسائل فکری است.
میگویند کوتاهاندیشی رسم و راه آنانی است که حوصله یا توان یا تربیت لازم برای بررسی همه یا اهم جوانب یک موضوع را ندارند. آنان بخشی از یک مقوله را گرفته و باقی را رها میکنند. به عبارتی بهتر کوتاهاندیشی استفاده از راههای ساده و آماده فکر کردن است.
تفکر با کلیشهها فقط به یک ضلع از اضلاع واقعیت نگریستن است و با تکساحتی نگری به اندیشیدن یا نتیجهگیری مبادرت کردن. اندیشیدن در چارچوب ایدئولوژی، مهمترین و بهترین مثال و نیز زمینه برای اینگونه کوتاه اندیشی است.
با کلیشه، سادهترین کارها، قضاوت درباره دیگران است. هر رفتاری که از کسی دیده میشود بدون توجه به انگیزه و نیات فرد و نیز محیط حاکم بر آن، در قالبهای از پیش آمادۀ انگارهها و طرحوارههای ذهنی و یا ایدئولوژی، تحلیل و تفسیر میشود. لازم نیست که گفته شود که چه ظلمها و بیانصافیها که از مجرای این الگوی ذهنی ناپسند دامن این و آن را گرفته و به طرد و محکومیت آنان منجر میشود.
یکی دیگر از انواع کلیشههای رایج قضاوت دربارۀ افراد برحسب ظواهر پوشش آنان است، ما بسیاری از آدمها را بر حسب لباس ظاهریشان یا پوشش و حجابشان یا آرایش صورتشان یا.... طبقهبندی میکنیم. با کلاس، حزب اللهی، متشرع، تیتیش مامانی، فوکل کراواتی، موقر و خوش سلیقه و...
با آنکه در زبان مدعی هستیم که قضاوت اگر امری ممکن باشد؛ مشکل و مردافکن و محتاج دانشی ویژه است اما هنوز کلیشهها راهنمای بسیاری از مسیرها، انتخابها و قضاوتهای ما هستند.
کلیشهها قاتلان تفکرند. کلیشه یک بستۀ از پیشآمادۀ ارزیابی و تحلیل وقایعاند. بستههایی که عناصر آن به چند شباهت از پیش تعریف شده حساس بوده و با مشاهده اولین نشانه و شباهت بلافاصله اعلام موضع می کنند.
گرچه کلیشهها برای آموختن راههای تفکر به کودکان یکی از روشهای مناسب تربیتی است، اما اشاعه کلیشهء، ماندن در دوران کودکی فکر و عدم بلوغ و برنایی فرهنگ است.