بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی تلاشی است برای تفکر و نقد جزم‌هایی که ما را به حرکت واداشته و دل‌های ما را با خود می‌برد.
اگر اندکی تردید در این راه و دل‌سپاری به آن ایجاد شده باشد، پس باید بازاندیشید و قوام افکار و رفتار خود را بازبینی کرد.

بازاندیشی در کار فکر کردن و بازخوانی افکار گذشته است.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

فراموشی

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ق.ظ

بخشی از ارادۀ ما آدمیان بر خودآگاهی استوار است؛ از این رو فراموشی که اضمحلال آگاهی است، به شدت هولناک است. ما آدمیان با پای آگاهی یا با گمانی شبه‌آگاه، راه می‌رویم و از این‌رو فراموشی، گویی فلج شدن همین اندام حقیقت و هویت ما آدمیان است؛ زیرا فراموشی اضمحلال آگاهی و همزمان اضمحلال عزم و اراده‌ای است که بر آن استوار است. این اضمحلال از آن رو هولناک است که  هر بار عزم آدمی را  به سُخره می‌گیرد.

اکنون دربارۀ فراموشی آنچنان که در فردی خاص ظهور یافته سخن نمی‌گویم؛ فراموشی خود یا دیگری؛ بلکه به فراموشی به عنوان یک پدیدار نگاه می‌کنم. ذات ناپیدا و شاید نداشته فراموشی به عنوان یک وضعیت بیرون از سوژه، جدا از من و شما. با این نگاه، فراموشی یکی از هولناکترین وضعیت‌ها برای اراده و عزم آدمی است.

شاید بگویی اگر چیزی از خاطر فراموش شود؛ چون هیچ چیزی در یاد نیست، پس هیچ احساس هولناکی هم در کار نخواهد بود؟!! 

متاسفانه ذهن ما کمتر آموخته تا یک وضعیت یا موقعیت را مجرد از افراد و نحوۀ ظهور آن در نسبت به آدمیان بررسی کند. البته که بررسی یک موضوع کنشی بدون انتساب آن به فاعل‌های مختلف کمی سخت و غیر مرسوم است. 

اجازه بدهید مثالی بزنم. ما مرگ را همیشه به عنوان واقعه‌ای برای افراد در نظر می‌گیریم. آقای الف یا خانم ب مرده‌اند و ما وجهۀ بیرونی مرگ را در نسبت با این افراد تجربه و ادارک می‌کنیم. اما گاهی نفس مرگ را بدون انتساب به کسی در نظر می‌گیریم. مثلاً عنصر فقدان، یا ترس یا القاء پوچی و بی‌هدفی زندگی و... را در ارتباط با مرگ بررسی می‌کنیم.

بیایید فراموشی را هم اینگونه در نظر آوریم، بدون انتساب به ذهن شخصی معین. خواهید دید در پدیدارشناسی فراموشی بسیاری از مواقع، فراموشی را هولناک می‌یابیم. آن را همچون وضعیتی ناخواسته ولی قدرتمند و بی‌ملاحظه خواست و ارادۀ و حتی مضمحل کنندۀ خواست‌ها درمی‌یابیم.

دیده‌اید چگونه ساختارها، فراموشی را بر ما تحمیل می‌کنند؟ متن یکی از مجاری یاد و البته همزمان فراموشی است. زیرا با آوردن یکی به صحنۀ ذهن و توجه و اُنس آدمی با آن، دیگری از مدار توجه خارج میشود. چنین است زمان، زمان یعنی گذر ثانیه‌ها نیز، چه ساختاری ذهنی باشد یا حقیقتی در سیلان و جریان واقعی، وضعیتی است که یاد را از خاطر برده و همۀ ارده‌ها و عزم‌های وابسته به آن را نیز با خود مضمحل می‌کند. تکنولوژی نیز توجه و تمرکز ذهن را از مقولات کاسته و به ماشین محول می‌کند.

اکنون می‌پرسم در زیر سایه پر سیطره فراموشی، آن حقیقت فراموش شده کجاست؟ همان که ذهن ما، احساس ما، توان و انرژی ما و خواست و عزم ما را مدت‌ها به خود مشغول و معطوف کرده بود، اکنون کجا است؟ و ما اکنون در پس پردۀ فراموشی چه نسبتی با آن‌ها داریم؟ فراموشی بس هولناک است که عزم ما را چنین به سخره می‌گیرد.

هر ارجاعی در ذهن، دقیقاً مقابل فراموشی و دستمایه یاد است. از این رو فراموشی را باعدم ارجاع، می‌توان به راحتی تجربه کرد. آموزش و تمرین فراموشی آموزش و تمرین مضمحل شدن است و زندگی اکنون ما آدمیان در سایۀ مکانیسم‌های فشار -آرامشِ، نوعی تمرین برای مضمحل شدن است. کم نیستند روش‌های آرام‌بخشی که به مُراجع یاد می‌دهند ذهن را از ارجاعات دایمی و بی کنترل آزاد کنند.

" دوستی نوشته بود که "اندیشیدن به این که من نمی‌خواهم دیگر به تو بیندیشم همچنان به تو اندیشیدن است. پس بگذار بکوشم تا نیندیشم که نمی‌خواهم به تو بیاندیشم"

او گمان می‌کرد منظور، فراموش شدن عنصر "من" -آنچه وجود را تشکیل می‌دهد- از یاد و خاطره هستی است؟! یا عنصری تحمیل یافته بر ذهن؟!! او نمی‌‌توانست دریابد چرا از عزم و نسبت آن با فراموشی سخن ساز کرده‌ام.

او همچون "بارکلی" فیلسوف تجربه‌گرای انگلیسی، گمان می‌کرد هستی معطل یاد ما و آگاهی آدمی است، اما اگر بدانیم بدون ما نیز جهان ادامه یافته و برقرار است، آنگاه می‌توان از عزم‌های هدر رفته با تیغ تیز فراموشی سخن گفت! چرا نمی‌توانیم دریابیم که می‌توان وضعیت‌ها و پدیدراها را بدون توجه به نحوه ظهور آن در فرد آدمی بررسی کرد. این سوژه‌گرایی مفرط که نمی‌تواند اندیشه را بدون سوژه جریان ببخشد از کجا سر برآورده است؟

یکی از یاران گفته بود "بگذارید فراموشی را نیز فراموش کنیم شاید اندکی از هولناکی آن بکاهیم" بیچاره او که نمی‌دانست هولناکی فراموشی به خرج جیب ما نیست، تا با فراموشیِ فراموشی از هولناکی‌اش بکاهیم. بلکه به خرج همه هستی است! این پارادوکس، نشان دهنده خصلت افزاینده فراموشی است. هرچه می‌کنی که او را از مدار اثر دورکنی، در همان‌حال به فربه کردن آن مشغولی!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۲۵
عباس اسکندری

نظرات  (۱۲)

 "این سوژه‌گرایی مفرط که نمی‌تواند اندیشه را بدون سوژه جریان ببخشد از کجا سر برآورده است؟"

میشود بفرمایید جایگاه اندیشه در کجا قرار دارد؟
فراموشی را میتوان با مرگ مشابه دانست با این تفاوت که فراموشی عنصری از جنس اداراکات است. گلدان بسیار قدیمی و خاطره انگیز شما، که سالها فضایی را از اتاق شما اشغال کرده بود یک روز می شکند و شما آن را از دست می دهید. اما جای خالی آن، یاد آن را برای شما زنده می سازد. ایا این یاد و فراموشی جز در اندیشه در ذهن، جایگاه دیگری دارند؟
در مقابل برای ناظری که از حضور آن گلدان شکسته در آن مکان  بی اطلاع است یادی و فراموشی در کار نخواهد بود. با این حساب نمیتوان این عنصر را سوژه محور نامید؟ 
پاسخ:
پیشتر نیز توضیح داده ام نگاه پدیدار شناسانه میتواند فارغ از سوژه فقط به خود موضوع بپردازد. در عین حال میتواند نحوه ظهور موضوع را در احساس و افکار فردی را بررسی کند که البته این فرد خود بررسی کننده است همان که اغلب به صورت گزارش ما از تجربیات درونی مان نمود دارد و این دیگر خودگویی و نوعی گزارش درونی است و نمیتواند خیلی محل اعتناء واقع شود. مگر به مدد روشهای خاص پدیدارشناسانه . 
بررسی "یاد و فراموشی" بدون اینکه آن را در قالب یاد چیزی و فراموشی چیزی در نظر آوریم میتواند به فرایند تفکر در باره این موضوعات کمک زیادی کند. 
ممنون از پیگیری موضوع.
 
وقتی می گوئیم بررسی یاد و فراموشی، بررسی می تواند به متعلقات یاد و فراموشی که اشیاء است تعلق گیرد و یا به خود یاد و فراموشی بما هو هو فلذا حرف دوستانتان که می فرمودند نمی خواهم به تو بیندیشم ناظر به حالت اول است چون تو نیز متعلق یاد و فراموشی است
اما گفتید بررسی خود یاد و فراموشی، آیا می توان برای یاد و خاطره هستی و چیستی بدون متعلقاتش لحاظ کرد و آنرا ماهیت و وجودی مستقل از متعلقاتش تصور کرد؟ منظورم تصور انتزاعی صرف نیست. تصوری مثل وجود است که بدون لحاظ متعلقاتش نیز ثمره دارد.
در انتزاع مفهوم وجود از متعلقاتش ثمرات زیادی هست آیا این کار برای یاد و فراموشی نیز فایده ای دارد؟
پاسخ:
با تشکر بسیار. منظور بررسی مفهومی صرف آن است. مثلا هایدیگر اضطراب را پدیدار شناسی کرده است. بدون اینکه آن را در نسبت با مثالی با تحقق آن در سوژه در نظر آورد. 
به مانند همین ، مفهوم های دیگر را نیز میتوان بررسی کرد. گمان میکنم فراموشی و یاد نیز جای بررسی بسیار دارد و بی گمان مسیرهای تفکر را به فهم بیشتر خود و جهان راهنمایی میکند. 
شما مطمئنید مسیرتان در بحث درست است؟! منظورم آن است چگونه میخواهید «فراموشی» را در قالب پدیدار شناسی بررسی کنید درحالیکه چنانچه آن را از بافت آن یعنی متعلق بودن به ذهن سوژه جدا سازید؛ چیزی باقی نمی ماند. شاید هم منظور شما بررسی مفهوم فارغ از مثال است؟
پاسخ:
مطمئن نیستم. هیچ وقت مطمئن نیستم.
بنظرم نمیشه گفت مطلقا فراموشی هولناک است، برعکس گاهی خیلی هم خوبه و آدمها ازش استقبال می کنند.
یکی از مجاری یاد و همزمان فراموشی موسیقی است، نوستالوژی موسیقیانه شاید یکی از قوی ترین مجاری یاد باشد؛ گاهی تجربه سفر به اعماق زمان را ممکن می سازد.
پاسخ:
متشکر
۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۴۹ آسیه سادات بنیادی
سلام.
فراموشی چیزی شبیه مرگ است. مرگ ذهن!
فراموشی رو به عنوان یک وجود نمیتوانم تصور کنم
متنتان برایم سنگین بود ماهیچه های مغزم گرفت!
پاسخ:
ما درگیر یک وضعیت هستیم، شما بگو وضعیت  عدمی. به هرحال این یک وضعیت است. ما آن را چون یک حقیقت بیرونی در نظر آورده و با آن مواجه میشویم. به آن فکر میکنیم، درباره اش چاره جویی میکنیم. نگران خودمان و موضوعات فراموش شده میشویم. کافی است آن را چنان که با آن مواجه و درگیریم در نظر آورید.
از این متن های عمو خیلی خوشم میاید، بیشترشو در وان نت کپی کردم قصد دارم به وطن که برگشتم اگه گذاشتند بالای منبر برم ذهن مخاطبمو درگیر این متن های تاملاتی کنم.
فعلن که شیطان و زمان و وسواس فکری اجازه بهره برداری از تاملات ذهنی ما را از ما گرفته است.

پاسخ:
ممنون.
مطمءنی بالای منبر جواب میده؟ 
۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۵۳ آسیه سادات بنیادی
سلام. آنچه با واژه فراموشی در ذهنم فراخوانی میشود تجربه ای گنگ از واقعه  های جزیی و عدمی ای است در خارج که نمیتوانم کلیتی که در واژه فراموشی هست را در آن بیابم آنگونه که مثلا در واقعه ای مثل خوردن میابم. شاید به خاطر عدم " تجربه حسی توصیف شده" در مورد آن باشد در فراموشی ذهنم با وجود گم شده انچه فراموش شده است در تماس است نه پدیده ای به نان فراموشی!
میپذیرم که به لحاظ وجود فرقی با خوردن ندارد اما ظاهرا ذهنم داده های حسی کافی از ان به اندازه خورذن در چنته ندارد شاید اگر نورولوژیست بودم بهتر میفهمیدم فراموشی را.
سپاسگزارم
پاسخ:

زنده باشید.

نسل امروز طالب تامل است؛ قبلن امتحان کردم جواب داد ولی خب منبر یک موضوع اساسا مردانه است، و خداروشکر که اغلب زنان به دلیل ترس از ارتفاع همردیف مخاطبشان مینشینند. 
پاسخ:
خوب ! مستدام باشید.
یعنی منبربازی همون بانجی جامپینگ (Bungee Jumping) خودمونه؟!
شباهت هایی با بانجی چامپینگ خودتون داره؛
مثلن ورود خانوم ها به هردوشون خلاف شونات است!
مثلن هر دوتاشون تهور میخاد که در خصال النساء نمی گنجد!
مثلن تو هر دوتا شون همینکه اجازه بالارفتن داشته باشی همه چی حله!
مثلن تو هردوتاش هر چی ارتفاع بیشتر باشه جیغش بیشتره!
مثلن تو هردوتاش کافیه چشاتو ببندی حنجره تو بکار بندازی!
مثلن، مثلن....
گذشته از این شوخی ها!! و طلب برائت جستن از اهانت به منبرهای اصیل، کارکردهای خطابه در عصر حاضر یکی از دغدغه های منه. احتمالن یونانی ها و اسلاف غربیشون حرفهایی داشته باشن در این زمینه.
شما که همین الان بالای منبر تشریف دارید!
بالای منبر مساله مطرح میشه؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی