نقد گذشته و حال
در نفی سخنان و نظرم در پست پیشین، اظهار نظرات مختلفی صورت پذیرفت، هم چندین سال پیش که اولین بار این رویکرد را مطرح و در وبلاگ بازاندیشی آوردهبودم و هم اکنون.
چند اظهار نظر را در ذیل پست گذشته خواندید. برخی دیگر از انتقادات را در زیر ببینید.
برخی به این اشاره کرده بودند که نباید جوانان را منقطع از تاریخ و میراث شمرد. آنان اکنونِ خود ما هستند. « چرا نباید به این امر اذعان کرد که آنان میراث ما را به ارث برده اند و هویت شان در شرایطی ساخته شده که آن شرایط را ما ساخته ایم. اگر جوانان اینگونه شده اند که میگویی، گناهش بگردن نسل پیشینشان یعنی امثال من و توست. ما خود مقصریم برادر.»
دیگری پرسیده بود « اگر قابل قبول باشد که حافظه تاریخی فرد به فرد یا با کمی دست و دل بازی های آماری، نسل به نسل فرق میکند آن وقت چه کنیم؟ یعنی من نسل جدید باید تاریخی را تجربه کنم و داشته باشم تا بر اساس آن در آینده هویتمند بشوم .فکر میکنم یکی از هزار علت فراموش کاری سهل انگارانه نسل امروز این است: چگونه برای تاریخی که متعلق به خودش نیست ارزش قائل شود؟»
استاد بابایی نوشته بود « اخلاقیترین کاری که از دست ما برای نسلهای پسین برمیآید، نقد بیرحمانۀ خودمان است. این نقد ممکن است نوستالوژی رمانتیک ما را برآشوبد، اما هر چه فکر میکنم کاری بهتر از این برای آیندگان از دست ما برنمیآید. کمترین فایدة این نقد، آن است که اندکی از وزن خطاهای گذشتهمان کاستهایم.»
دکتر حشمت زاده نیز براین نظر بود که «تجارب قبلی آدمها روی شکلگیری شخصیت و دیدگاهها و باورهاشون و در نتیجه سبک زندگی اونا تاثیر میذاره. شما با درک چنان تجاربی و پشت سرگذاشتن چنان گذشتهای دارای ارزشها و باورهایی هستید که ممکن است کسانی که این تجارب را درک نکرده باشند به اون باورها اعتقادی نداشته باشند. پس اگر تفاوتی بین نسل حاضر و گذشته باشه بر سر مصادیق خوبی و زیبایی است و نه مفاهیم کلی و بنیادی اون. به نظرم باید به دنبال سیستمی برای ترجمه این مفاهیم کلی به مصادیق قابل درک و کاربرد برای نسل حاضر باشیم.
من با همه وجود میپذیرم و براین اعتقادم که وضعیت نسل کنونی محصولی از دهها عامل و علت است و یکی از آنها، تاریخ کوتاه پس از انقلاب که خود عرصه ای از گسست از سنت را روایی و اعتبار داد و اینک در چاه خود کنده افتاده است.
پس بخشی از هویت نسل نو در گذشتهها (یعنی ما نسل گذشته و تجربه تاریخی ما) نهفتهاست. باری در نقد مدرنیته میتوان زمینه های تاریخی وقایع یا خصلت های جمعی را جستجو کرد، ولی این کار برای نقد است ، جلوگیری از کندن چاه های تازهتر، نه توجیه وضعیت کنونی. مگر پذیرفتن این که اکنونِ ما محصول گذشته است، به وضعیت کنونی مشروعیت و اعتبار میدهد؟ و یا طناب اراده را میبُرد؟ البته ما به دنبال مقصر های تاریخی نیستیم. نمیخواهیم نسل جوان کنونی را بخاطر گسست از سنت تنبیه کنیم. سخن ما واجد هشدارها و تنبیهات است. به همین دلیل یادآورم که نسل نو باید با خودآگاهی از وضعیت خویش به کنترل آن دست یازد. و البته این آگاهی با شناخت گذشته و نقد وضعیت نو ممکن است.
مگر دانایی از عناصر هویت، به چارهسازیهای بحرانهویت یاری نمیرساند؟ راهی که من میدانم و درست میپندارم آن است که آنان از سنت خود چه خوب و چه بد، بدانند و خود به اصلاح و پیرایش آن بنشینند.
مدرنیته در غرب به استناد مکتوبات بسیار، خود در راه نوشدن و پیرایش اجتماعی از سنت بهرهها برده است. مگر میتوان بدون زمینههای تاریخی اقدام و پراکسیس اجتماعی، عملی در ساحت جامعه آن هم به این گستردگی صورت داد؟ گاهی تعجب میکنم که دیالکتیک هگل واجد این همۀ عناصر و پایههای الهیات مسیحی است. هر دانشی تراکمی از دانشهای گذشته است. دانش و اقدام منتزع و بریده از تاریخ و واقعیت وجود ندارد. یا اگر هست نه اندیشه است و نه اقدام. توهمی بیش نیست.
باری من از نقد وضعیت کنونی و "خودمرکزبینی" نسل نو، اصلاح زودتر و به موقعتر را مراد میکنم و بهرهگیری جاندارتر و درستتر از زمان. هرچند که صدای امثال من شنیده نمیشود و امکان و نیروی اصلاح در ما هدر شد. با این همه یاری کنیم که نقد سنت (که گرامی باد) با نقد وضعیت نو و نسل نو همراه باشد و این دومی را نیز گرامی و مهم بپنداریم. نسل نو سنت را در عمل نقد و گاهی طرد می کند؛ درحالی که امکان نقد وضعیت جدید برای بازسازی این وضعیت، خیلی دیریاب است. من آموخته ام که همانطور که مدرنیته بنای نقد سنت دارد، سنت نیز یکی از پایههای نقد مدرنیته است. و هر حرکت اجتماعی همزمان به این دو نقد محتاج است.
در نقد سخنان پیشین من البته چند انتقاد دیگر هم شد که در زمره فرافکنیهای همین نسل نو بود که در ضمنش پرخاشگری سیاسی نهفته بود که گمان میکرد سخن از سنت به معنی حمایت از بنیادگراییدینی است. اگر صاحب این قلم بنیادگرایدینی هم باشد، موضوع پست قبلی ربطی به اقامه بنیادگرایی نداشت. از این رو پرخاشگری آن منتقد عصبی را با کمی مقابله بهمثل پاسخ دادم. از شما عذر میخواهم.