بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی تلاشی است برای تفکر و نقد جزم‌هایی که ما را به حرکت واداشته و دل‌های ما را با خود می‌برد.
اگر اندکی تردید در این راه و دل‌سپاری به آن ایجاد شده باشد، پس باید بازاندیشید و قوام افکار و رفتار خود را بازبینی کرد.

بازاندیشی در کار فکر کردن و بازخوانی افکار گذشته است.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

گذشته و اینک

جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۴ ب.ظ

    "   گذشته‌ها" فقط از آن رو که سنت را شکل و قوام داده‌اند محترم و دوست داشتنی نیستند؛ تعصبی که پیرامون گذشته‌ها هاله محبت و قدسیت ایجادکرده و احساس غربت و دلبستگی نسبت به گذشته را زنده‌تر می‌کند، بیشتر محصول سهمی است که گذشته‌ها در تکوین هویت و تحول شخصیت ما آدمیان دارند.

       ما "خودِ شکل گرفته در گذشته" را اکنون در سنت و فرهنگ و ساختارها و نهادهای  گذشته می‌جوئیم. و گویی آن نمادها را نماینده بخشی از هویت خویش می‌شمریم.

      ما به‌رسم‌ها و آداب و رسوم خویش و ساختارهای تکوین و استمرار آنها، عادت می‌کنیم. خود را با آنها سازگار می‌کنیم و آنها را به‌عنوان ملاک‌ها و مناط‌های ارزیابی رفتار خویش و دیگران تثبیت می‌کنیم؛ و آنگاه که این سازگاری به تمامی کارکرد خود را ایفاء کرد، خود را حافظ مجموعۀ آنها می‌پنداریم و تعصب می‌ورزیم که بهترین شکل زندگی همان رسم‌ها و نهادها و فرهنگ‌های پیشین بوده‌است و تخطی از آنها گناه و بدعت نابخشودنی. همۀتضادهای کهنه و تازه، گذشته و مدرن ، سنت و تجدد و... از این داستان سر برآورده است.

      طبیعی است که وقتی جریان تغییر و گسست از سنت را می‌بینیم ،که بیشتر در طایفه "جوان ترها" عیان می‌شود، روی ترش می‌کنیم؛ ابتداء آن را با شک و تردید ارزیابی کرده و سپس تیغ نفی را علیه آن برمی‌کشیم؛ و رسالت حفاظت از سنت را فریاد می‌زنیم. بی آنکه بدانیم جوانترها نیز درحال ساختن سنت خویش‌اند. سنتی که آنها نیز دیر زمانی حافظ آن خواهند بود و احیاناً آن را بهترین شکل ممکن زندگی تصور خواهندکرد. فراموش می‌کنیم که ما خود نیز برسازنده سنت‌های نو نسبت به گذشتۀ خود بودیم و اکنون فرزندان ما نیز سنت‌های خود را برمی‌سازند.

       من برآنم که محافظه‌کاری فرزند نوستالژی است. محصول تکوین و تحول هویت‌های ما در گذشته است. در این میان باز هم آدم‌ها و حرف‌ها و نام‌ها هستند که در میدان وسیع "گذشته محترم" و "سنت مألوف" جان گرفته و سخت شده‌اند.

        همواره نسل جدید به آن متهم می‌شود که زود گذشته‌های مألوف را که متضمن تجربه‌های بزرگ و سازنده بود، و همۀ تاریخ خود، آن نام‌های بزرگ و ارزش‌ها و هنجارهای برآمده از حضور آنان را فراموش می‌کنند. از همین روست که پیران روزگار، جوانان را به خواندن تاریخ و عبرت‌گرفتن از آن فرامی‌خوانند و همه اعتبار و آبروی خویش را صرف تاکید بر توجه و تأمل به تاریخ می‌کنند. زیرا تاریخ یعنی تثبیت ایشان و الگوهای اندیشه و رفتارشان. و یعنی آنچه که باید در طی روزگاران آینده همچنان ادامه و استمرار یابد!

       زهی خیال باطل که تاریخ از منظر نسل نو در بهترین حالت فراتر از تجربه گذشته و عبرت روشن نیست. ما توجه نمی‌کنیم که گذشته برای ما و پدرانمان مألوف بود و گذشته ما الزاماً گذشتۀ تجربه شدۀ فرزندانمان نیست. برای آنان گذشته، اغلب مجموعه‌ای از نام‌ها و تقویم‌هایی است که با ماجراهای خاص و بیشتر بعید و باورنکردنی همراه شده‌است.  داستان‌هایی خواندنی برای پر کردن فاصله بین دو کار مهم‌تر و جدی‌تر، نه بیشتر.               "اهل گذشته" پیوسته در حال حسرت گذشته و دریغ و حتی نفی تغییرات نوآیین‌اند. و معقول ترینشان حسرتی بیش از عقلانیت پذیرش ضرورت تغییرات و تحول را در سینه دارند.

        در سال‌های دورۀ موسوم به "سازندگی" که نفی ارزش‌های جنگ 8 ساله صریح‌تر تبلیغ و پیگیری می‌شد، بسیاری از اهالی "زندگی در هوای جنگ" هرگونه تغییر را خیانتی بزرگ به آرمان‌های جنگ شمرده، آن را جراحتی تازه‌تر از سوی سیاست و قدرت به تن رنج دیده جنگ دیدگان، آرمانگرایان انقلابی و ایثارگران "دوران دفاع مقدس" می‌شمردند. و من خود این حس را بارها تجربه کرده بودم و اکنون خسته از این همه خیانت‌پنداری، تنها معتکف خاطرات خود با دوران جنگ هستم. اینک دیگر مثل گذشته، روی ترش نمی‌کنم و تعصب نمی‌ورزم که چرا این همه بی‌وفایی و بی‌مهری به رزمندگان جنگ و فرهنگ جنگ؟

        می‌دانم که من متولی دیروزی که "دیگر نیست"، نیستم؛ و از دست رفته‌ها، از دست رفته‌اند؛ و آرمان‌ها مسخره شده، و با تعجب ده‌ها نهاد را می‌شناسم که با عناوین و دستور کار متفاوت مسئول زیر سؤال بردن آن گذشته‌ها هستند، آری دیگر پای تعهدی که مصداق ندارد نمی‌ایستم. اما با هزار درد، چگونه نگویم که هنوز وفادار گذشته‌ام؟

         درحالی که نسل جوان، امروز را متعلق به خود می‌داند- و انصاف باید داد که این تعلق بزرگترین و بهترین سرمایۀ رشد و توسعه یک ملت و سرزمین است- من خود را متعلق به دیروز می‌دانم.

          من زبان نسل جوان را کم و بیش می‌فهمم، آنان به من اعتماد می‌کنند. با من سخن می‌گویند، تعلق هایشان را می‌فهمم و حساسیت‌‌هایشان را. و البته دلم برایشان می‌سوزد که در میانۀ سختگیری‌های نظام سیاسی- فرهنگی حاکم و ناکارآمدی فزون یافته اقتصادی، نسبت به شعارهای آرامانگرایانه  سخت دل‌زده و سرخورده‌ و بی‌اعتمادند، و هم این سختگیری هاست که سیکل باطل طرد و ترس از سنت را روز به روز افزونتر می‌کند.

         با همه این‌ها در ارزیابی پایانی باز همان "پیرپندار" سنت‌گرای، خیال پرورم که بودم. و وظیفه و اخلاق و اندیشه راحتم نمی‌گذارد تا خصلت نکوهیدۀ "خودمرکزبینی" و تفرّد فزون یابنده نسل جوان امروزی را و فرهنگ مؤید آن را نبینم و فریاد نزنم.

داستان «گسست از خویش» را که حکایتگر غفلت دوّار و "وادادگی به لحظه و لحاظ مصرف و سود" است، از همین رو ساخته و پرداخته کردم. و داستانی از «آگاهی کاذب» که می‌گفت که چگونه نسل امروز در کوتاه مدتی می‌تواند دانش و دانستۀ همۀ نسل پیش از خود را دریابد، آگاهتر و مطلع‌تر و دانشمندتر و کاراتر شود، اما از نظر روحی و روانی و اخلاقی ضعیف‌تر و عصبی‌تر. سّر این «آگاهی و توانایی کاذب» که بجای آنکه او و دوره‌اش را قدرت بخشد، او را ضعیف‌تر می‌کند، در سیطره کمیت، سودخواهی و محاسبه‌گر بودن اوست که تحفه توسعه‌مداری و رفاه‌طلبی افراطی و فرهنگ هالیودی است.

بر "بازار" اندیشی و فزون‌خواهی این نسل که هنجارشکن و متوقع و تندخو شده اضافه کنید تنهایی و بی‌پناهی و رنج استخوان سوز سرخوردگی و نا امیدی را.

شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر  .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۰
عباس اسکندری

نظرات  (۷)

از حضور انورتان پوزش بسیار می طلبم، قصدم اظهار سوال در صحبتهای شما نیست، فقط در رابطه با این داستانی که فرموید یعنی "داستانی از «آگاهی کاذب» که می‌گفت که چگونه نسل امروز در کوتاه مدتی می‌تواند دانش و دانسته همه نسل پیش از خود را دریابد، آگاهتر و مطلع‌تر و دانشمندتر و کاراتر شود، اما از نظر روحی و روانی و اخلاقی ضعیف‌تر و عصبی‌تر، خودخواه‌تر و عقده ای‌تر..." اینا دقیقا متولدین چه سالهایی رو شامل میشه؟! فقط میخاستم مطمئن بشم، جزو این دسته ای که فرموید نیستم :))
من فک نمی کنم نسل امروز خیلی هم اینطوریا باشد.
پاسخ:
ممکن اینطور هم نباشند! نسل امروز به روایت بسیاری از ناظران اجتماعی نسبت به قبل تنهاتر و بیشتر درگیر و دار هنجار شکنی‌اند. البته این را خصلت طبیعی دوران شیفت مدرن به پست مدرن می‌شمارند. کم نیستند جوامعی که در آن نگرانی نسبت به شیوع بی‌اعتقادی، یااعتقادات هنجار شکن ، یا عدم رعایت سنت‌های گذشته، و... در رسانه ها و تحقیقات دانشگاهی و کتب اندیشمندانشان تکرار میشود. در ایران ما گسست از سنت را درست نمی‌توانیم بررسی کنیم. زیرا خود سانسوری عقاید و سیطره ریاسالاری امکان بررسی‌های ما را ستانده.  
این صحبتها فقط نشونه ی اینه که شما دیوار کوتاه پیدا کردین. وگرنه مشکلات مملکت واضح و عیان هستن؛ اما حنجره برای فریاد زدنشون جگر شیر میخواد.
پاسخ:

در این پست درباره مشکلات مملکت صحبتی نشده است.

نوشته اید" وظیفه و اخلاق و اندیشه راحتم نمی‌گذارد..." این وظیفه را چه کسی یا چه نهادی بر دوش شما نهاده؟! مگر شما متولی پرورش نسل فعلی بوده اید که در قبال فرهنگ نکوهیده ی این نسل اینگونه احساس رنجش و خون به جگری می کنید؟!
جالب است که در صحبتهایتان به سخنان لیلا، به سخنان ناظران اجتماعی و سایر جوامع می پردازید! اگر این خصلت همه گیر جوامع بسیاری است و نگاه شما نیز از چشم انداز ناظران صاحبنظران است( نه تجربه و تحقیق شخصی خودتان)، پس نمی بایست اینگونه براشفت و اظهار هجران و درد نمود.
پاسخ:

وظیفه اخلاقی درون زاد است یا امریه ای دولتی و نهادی است تا شما به وظایف اخلاقی خود عمل کنید؟ آیا احساس وظیفه کردن، ربط وثیقی به متولی بودن دارد؟

اینکه راه های اعمال این وظیفه اخلاقی چیست البته امری مجزا است. پس خلط مبحث نکنید.

شما فراموش میکنید با این ایراد گرفتن دیگر نمیتوانید از انسانیت انسان دفاع کنید! نمیدانید که با نفی احساس وظیفه همان اندک یادگارهای مقدس انسانیت و اخلاق انسانی و نه الزما دینی را در زیر ضربات قانون گرایی مدرن یا هرچه دیگر، نابود میکنید. شما به خاطر  مبارزه با خصلت آوانگارد، اخلاق لیبرالی را که دیگر صدای اندیشمندان غربی را هم در آورده، قوام میدهید. هیچ حواستان هست به چه چیز ایراد و اشکال میکنید؟

تعلیل به ناظران و دیگر کشورها هم نه برای توسیع دلیل بلکه به خاطر همه گیر شدن خصلت‌های غیر اخلاقی و صنعت یکسان سازی فرهنگ غربی است که در پروژه جهانی سازی رخ عیان کرده است.     

عقب نشینی؟! آنهم به این سرعت! در شان شما نیست.
 می فرمایید سخنی از مشکلات مملکتی نیست؟!! پس صحبت شما از وظیفه ی اخلاقی و وجدان برای چیست؟!اگر سخنی از مملکت ایران در ان نیست پس ناله وشکایت شما هم را باید به حمله ی فضایی ها به زمین نسبت دهیم؟!!
میان اینهمه تلاش برای اسلامی ساختن همه ی امور، از تربیت اسلامی گرفته تا نفت اسلامی و اقتصاد اسلامی؟!! انواع و اقسام تربیون هایی مدرن و سنتی، تشویقی و تنبیهی همگی به خدمت امده بودند تا این مملکت اسلامی شود, میان تمام این ادعاها و هدف ها و ارمانها، درامده اید که وای و فغان ازین نسل بی همه چیز؟! و تازه می فرمایید سخنی از مشکلات مملکتی در ان نیست؟! دوست عزیز، مطمئن اید که ادرس را درست می روید؟
نقل است که کنفوسیوس روی سخن خود را در تعالیم اخلاقی بیشتر حاکمان می دانست از ان رو که معتقد بود شخصیت حاکمان به سان ورزش بادی در صحرها، سبزها را به سمتی که می وزد خم می گرداند؛ ازین رو وظیفه ی خود می دانست که در اصلاح اخلاق حاکمان بکوشد. چرا جوانان نسل پیشتر را مخاطب قرار نمی دهید که سالهاست بر مسند مدیریتی تکیه زده اند؟ مگر همان ها نبودند که در شور جوانی ، توهم مدیریتی برای جهان داشتند؛ کمی به زمان عقب تر نگاهی بیندازید و استعفای دولت بازرگان را بیاد اورید؛ تمامی ان جوانانی که از دیوار سفارت بالا رفتند در کمترین زمان به پست های فرمانداری و استانداری رسیدند... همان هایی که تربیت یافته ی رژیم پهلوی بودند؛ مگر نمیدانیم که محمدرضا شاه زندگی شاهانه را دوست داشت و در کنار ان به اخلاق عرفانی نیز عشق می ورزید..این خصلت را در جوانان نسل او مشاهده نمی کنید؟! از اختلاس و رانت و هر بازی دیگری که شده میخواهند شاهانه زندگی کنند اما در کنار ان نمایشهای اخلاقی خودشان را نیز دارند و همینطور توصیه هایی. پس اگر از در جوانان امروز ویژگی نکوهیده ای مشاهده می کنید، علت را باید در جای دیگری بجویید.
پاسخ:

بنده نمیدانم سرکار به چه چیز ایراد دارید. بنده عرض کردم از مشکلات مملکتی چیزی نگفته ام. اگر سرکار جایی برای بیانیه خواندن لازم دارید، وبلاگی مستقلاً ایجاد کرده و هرچه دلتان خواست در آنجا بفرمایید. اگر به نوشته بنده ایرادی دارید بفرمایید تا درباره اش فکر کنیم و تامل و احیاناً اصلاح. اما اگر انگیزه خوانی می‌فرمایید و یا مشکل جایی دیگر را می‌خواهید بر سر این حقیر خراب کنید، یا گمان میکنید بنده نماینده تام الاختیار متولیان مملکتم ، موضوع فرق میکند.

خطاب به دیگر دوستان که این گفت و شنود و آسمان ریسمان بافتن های سرکار خانم احمد را می‌خوانند عرض کنم که بنده دو صد بیشتر از ایشان نسبت به نابسامانی و مشکلات سیاسی روز کشور اطلاع و دلی خونین و جگری پاره دارم. اما این پست ربطی به مشکلات کشور ندارد و معنایش این نیست که که چون ربط ندارد، منکر نابسامانی های سیاسی است. 

شاید در انتساب برخی صفات نسبت به نسل نو اشتباه فکر کرده ام، شاید تند رفته ام و... اما بنا ندارم آنها را ضد اانقلاب معرفی کنم که حالا فردی با زبانی طعن آمیز و خلق عصبی، تلاش دارد از این نمد کلاهی برای سیاسی گفتن های خود و رسالت مبارزه با حاکمیت ببافد.این گروه خصلت عجیبی دارند. در برخی دیگر از وبلاگ ها نیز همین مسیر را پیش میروند و از موضوع بهانه سازی میکنند تا کلی رطب و یابس را به هم درآمیزند و اعلامیه های سیاسی خود را منتشر کنند. ولی به خرج دیگران. متاسفانه شیوه باطل آنان همه گیر هم شده و نمیدانم ما چرا باید گوش برای زبان حراف و صدای پول خرد آنها باشیم.

البته انصاف می‎دهم که برخی از اشارات آنها درست است و بنده نمی‌توانم و نمی‌خواهم به خاطر خُلق کج آنها، از حق بگذرم. ولی آقا، خانم ، این پست نگاهی به مشکلات مملکتی ندارد. خب ندارد دیگر، چکار کنم بیایم به خاطر شما موضوع را به مشکلات مرتبط کنم که شما راضی شوید؟ عجب امتی هستید شما!

در وبلاگ سابق بنده کم نیست اشاره به مشکلات مملکتی، البته  آنقدر که بنده میفهمم. ممکن است راضیتان نکند، خب نکند. بنده یه یاد ندارم تعهد داده باشم شما را راضی کنم! 

چرا آقا یا خانم؟!با اینحال بنده هیچ تعصب جنسیتی ندارم، شما دلتان خواست بنده را میتوانید ننه شهرزاد هم خطاب کنید.
متوجه نمی شوم چرا دیگر مخاطبان را گواه گرفتید. بنده خود بر نیات خیر شما، دغدغه های شما، و خلاصه تمام انچه فرمودید، گواهی میدهم.ان اسمان و ریسمان بافتن ها هم بیانیه ی سیاسی نیست. شما طرح مساله نمودید، من نیز بر ادبیات پزوهشی شما مواردی اضافه کردم، متوانید انها را باطل بدانید، اما سخن از تاریخچه ی فرهنگ سیاسی نیز در ابتدای سخنان شما مشهود بود که به بنده این جسارت را میداد تا در این حواشی باب سخن باز کنم.و دیگر اینکه اینجا را تربیون همچون روزنامه لوموند یا خبرگزاری اشیوتدپرس نیافته ام که بیایم مانیفیست سیاسی صادر کنم.من هم همان مخاطبانی که شما انان را گواه گرفتید. خطاب قرار میدهم ؛میدانم در سنینی هستند که خود قاضی ارزشهای خویش باشند. من نه کسی پول خرد میدانم نه کودکانی که باید راه برده شوند؛ هرکس که بلوغ فکری را طی کرده باشد، ملاک تشخیص امر صحیح از باطل را دارد. ازین جهت بسیاری از هزینه های تبلیغاتی را ناصحیح می دانستم و میدانم. در نهایت امان از امت کج خلق و بدمرامی که من از انان هستم؛ بله بنده متعلق به همان نسلی هستم که شما انان را از نظر اخلاقی ضعیف و کج مدار، عصبی و خودخواه و خودمرکز بین و عقده ای معرفی کردید. پس اگر چنین رفتاری از من و نسل من سر بزند، جای هیچ تعجب و سوالی نیست.

پاسخ:
 البته جای تعجب هم نباشد، جای تاسف هست! و من در این پست همان تاسف را یادآوری کردم .
I told my kids we'd play after I found what I neeedd. Damnit.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی