بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی تلاشی است برای تفکر و نقد جزم‌هایی که ما را به حرکت واداشته و دل‌های ما را با خود می‌برد.
اگر اندکی تردید در این راه و دل‌سپاری به آن ایجاد شده باشد، پس باید بازاندیشید و قوام افکار و رفتار خود را بازبینی کرد.

بازاندیشی در کار فکر کردن و بازخوانی افکار گذشته است.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

بازاندیشی (2)

شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ب.ظ

یادگارهای گرامی

درکار بازاندیشی به سراغ بسیاری از دانسته‌ها و عقایدی رفتم که نام‌های بزرگی را در پشت سرخویش و به حمایت داشتند. نام‌هایی که دل می‌برد و زمانی کافی بود که شب تاریک را به حجیت کلام آنان روز بپندارم و یقین کنم که قوه ادراک و احساس من است که اشکال یافته و الاّ دانش و بینش آنان که فقیه بودند و فیلسوف و عارف، هرگز اشتباه نمی‌کند.

(از میان حجم کثیری از آن اندیشمندان و فیلسوفان و فقیهان، شریعتی و مطهری دو نامی بودند که سال‌ها اندیشه و عمل ما را شکل دادند. نسل انقلابی شریعتی را آنچه می‌خواست، می‌یافت، کم هوشی عجیب برخی متدینان برای زدودن نقش حک شده شریعتی بر تارک انقلاب‌اسلامی، به بهانۀ التقاط او، بسیاری از جوانان انقلابی، روشنفکران چپ دینی و علاقه‌مندان به بازخوانی جدید تر از اسلام سنتی را در همان آغازین سال‌های انقلاب از این نهضت دور کرد. گرچه فضای جنگ و سایه گستردۀ امام خمینی کم و بیش این ضایعه را التیام بخشید. با این حال تلاش برای سامان زندگی امروزی همراه با انقلابیگری و حفظ چارچوب‌های تفکر دینی برای مدت‌ها تنها با ابزار تفکر شریعتی قابل حصول بود. با شیوع روشنفکری دینی راستگرای لیبرال پس از جنگ، سردمداران بسیار ناشی فرهنگ و اندیشه در ایران، تلاش کردند که تفکر دکتر شریعتی را در برابر رویکرد دکتر سروش و جریان بسیار جدی عقل انتقادی او و پیروانش علم کنند. بسی تاسف از این همه غفلت و نادانی که به اسم مسئولیت فرهنگی بر رأس ساختارهای اندیشه ساز این مملکت حکومت می‌کرد.

مطهری نیز هر چند کمی بنیادی‌تر برای کثیری از جوانان انقلابی بخصوص نسل اول و دوم، جایگاه رفیعی داشت؛ و البته هنوز دارد. اما حضور او نیز به زودی کم‌رنگ‌تر شد. زبان فلسفی بیشترِ مکتوبات او، کاهش اهمیت موضوعی تعدادی زیادی از نوشته هایش (مارکسیسم) و ظهور اندیشمندان دینی تازه‌تر، ساده‌تر و مردمی‌تر، به مرور مطهری را از قله توجه اقشار اهل فکر و کتاب پایین کشید.

من با احتیاط از سه نام عبور کردم. از شریعتی با حجم کثیری از مواضع تند چپ انقلابی، هندسه دینی- سیاسی، و ارجاعات تاریخی و دین‌شناختی به شدت قابل خدشه او عبور کردم. از مطهری به عنوان قطب تفکر دینی- فلسفی به سوی اندیشیدن در تفکر فلسفی غرب عبور کردم، و از "فردید" علی‌رغم ارادت بسیار به اندیشه انتقادی‌اش، به سوی گفتمان‌های معتدل‌تر و بیانی مناسب‌تر گذشتم.)

 از این‌ها گرانسنگ‌تر اندیشه‌هایی بود که با یادگارهای گرامی همراه آمده بود و امروز دیگر نمی‌توانستم به پاس ارزش و شکوهِ این یادگارها، به راحتی اندیشه قرین با آن‌ها را نقد یا طرد کنم.

نیروی نهفته و رازآلودِ این یادگارهای گرامی سخت بنیان‌های آن اندیشه‌ها و عقایدِ همسان و همراه خویش را محکم کرده بود و دل کندن از آنان را عملاً غیر ممکن.

در میان آن یادگارها و از میان تجربه‌های بزرگ انسانی، خاطره آنچه درخلال جنگ در بین خاکریزها و سنگرهای ی غرب و جنوب کشور ظهور یافت از همه جاندارتر بود و سرمایه‌ای بس عظیم که بی هیچ ضرر و زیانی باقی ماند.

وقتی بزرگترین تجربه‌های انسانیت و شرافت را در میدان کارزار و جنگ در بین بهترین فرزندان این سرزمین دیده ای، چگونه می‌توانی عقاید و اندیشه آنان را که اندیشه تو نیز هست به نقد بکشی؟ آنان که "گزیده گلبرگ و شبنم" بودند.

آنها نماد و نهاد پاک اندیشی و عمل صالح بودند و اندیشۀ آنان در زیر سایۀ آن رشادت‌ها و ایثارها و بزرگی‌ها و شرافت‌ها، چنان آبرو و اعتباری یافته بود که هرگز تردید را صاحب قدرت سؤال از آنان نبود.

چشمم از آینه داران خط و خالش گشت                       لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد

به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ                           حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد.

 آیا این سدّ باز اندیشی نیز باید می شکست؟ آیا اساساً امکانی برای من و همچو منی بود و هست که چنین دست تردید را بگیریم و درخانه آنان بنشانیم. حتی سخن گفتن از تردید به مرام آن بزرگواران، شرم و خجالت و ترس می‌آورد و می آفریند. شما بگوئید: با نام های بزرگ و تجربه های بزرگ چه می‌کنید؟

روحیه ایثار و فداکاری وجۀ عاطفی و اخلاقی یک آرمان پر صلابتِ ایدئولوژیک یا محصول عمل اجتماعی یک مجموعه گفتمان برآمده از آموزه‌های انقلاب اسلامی و رهبران دینی و سیاسی اولیه آن بود. گفتمانی که خود اعلام می‌کرد که به‌دنبال تغییر ریشه‌ای عالم و آدم است و آنانی که تغییر کرده بودند نیز خود گواهی می‌دادند که این تغییر زیر سایه آن گفتمان و تحت تاثیر شکوه و دلربایی آرمان انقلاب و رهبریت هویت‌بخش مذهبی و معنوی آن، حاصل شده است. خلقی که فضای سرد و فسرده اخلاق و معنویت را از آتش محبّت مذهبی و زیر تاثیر رهبری بزرگ، گرم و جاندار و (تبدیل به حماسه ای بزرگ) کردند. این رادیکالیزم، دغدغه و تعهد برآمده از جوهر انقلاب بود که مخاطب (سوژۀ) مذهبی و انقلابی را چنان می‌کرد که به گذشته خود پشت کند و از سر وظیفه و مسئولیت دینی آن کند که کرد.

معلمان متعهد و مسئول انقلاب و نیز نفس اتفاق انقلابی به عنوان یک تحول عظیم اجتماعی، جان تازه و مسیری پربرکت و ثمر به آن حس خام و فردی رو به زوال داده بود. آن تحول، چنان قدرت و توانی را خلق کرد که سوژه انقلابی در اقلیت بودن و رنج جهاد و مسئولیت بازسازی را بر میل همرنگی و آسایش و لذت ترجیح می داد.

جنگ «بهزاد آیینه های همزاد» جایی شد برای ظهور سرمایه و روحیه جهاد و آرمانِ جهاد، و تلاش برای سیطره حقیقت پنهان اما قابل لمس.

از جنگ بسیار گفته اند و بسیار شنیده ایم. اما:

 قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس                  ور نه هر کو ورقی خواند معانی دانست.

(امروز در بازاندیشی آن یادگارها ، می‌بینم که آنان هنوز در قلبم حضوری بسیار پررنگ دارند و حتی بیش از گذشته حضور آنان را درک و احتیاج به آنان را احساس می‌کنم. اما می‌دانم که افول نسبی آرمان نگری سیاسی، تجربه ناکام قوام اخلاق اجتماعی و صلاح فردی و سیاست اسلامی، رای و نظر آنان را نیز به زیر ضربات سهمگین پرسش کشانده است. در درون‌نگری خویش آن پرسش‌ها و آن عظمت‌ها را حفظ کرده‌ام و تلاش می‌کنم پرسش‌ها در ذهنم و آدم‌ها در قلبم باقی بماند.

می‌دانم و می‌دانی که این تکلیف بسیار سخت و گاهی نشدنی است و چه بسیار پرسش‌ها که از عظمت آدم‌ها ترسیده و سانسور شده و مورد غفلت قرار گرفته و... آری می‌دانم؛ ولی دل را سودای دیگری نیست.)

13بهمن 87 - با کمی تغییر .

مطالب داخل پرانتز اخیراً اضافه شده است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۴
عباس اسکندری

نظرات  (۵)

گاهی سخته. خیلی سخت. عبور از نام  و تجربه های بزرگ.  همه ی ما که از این انقلاب گذشتیم، این تجربه را داشته ایم. فروپاشی عقاید و آرمان هایمان.
اما یک بار یک مسیحی حرف در مورد محمد زد که بسیار خوشم آمد. او ضمن احترام به محمد گفت اگر می خواهم شبیه به او باشم باید به راه او بروم و همچون او باشم. راه او شکستن عقاید پیشین بود و رسیدن به عقایدی از آن خودش.
دوست گرامی، از صحبتهای شما پیداست دل ریشی دارید، اما چقدر میان دغدغه های نسل من و شما فاصله هست. نگرانم، صحبتهای من نمکی باشد بر دل ریش شما. متفکرانی که نام بردید هرگز تمام قد ظاهر نشدند؛ کمر انها زیر بار گرانی از تحجر و رسوبات تاریخی خم بود. نقد مارکسیسم مطهری بیشتر از انکه رو در روی متفکران بزرگ چپ باشد، پاسخی به درسنامه های مارکسیستی بود؛ کتابی با محتوای بسیار ساده، تهیه شده برای سمپاتهای جوان. شریعتی نیز که توسط همین استاد بزرگوار مورد طرد و لعن بود. فرزند ایشان نیز در سالهای 79 کتابی از یادداشتهای پدرشان بر نقد شریعتی منتشر نمودند که نه فقط گواه اختلاف نظر، که گویای تسویه حسابهای شخصی میان دو مرحوم بود. نسل من از اسلام هویت نمی گرفت که به دنبال اسلام سیاسی شریعتی باشد. بیشتر از هرچیزی خوراک انجمن های اسلامی بود تا نام فرمالیته اسلامیشان حفظ شده باشد.
ارتباط نسل شما با واقعیت و تجربیات نسل قبل خود قطع بود. شما به تجربه ی چیزی پرداختید که پیشترها تجربه شده و رها شده بود.
پاسخ:

سلام. هر گونه نظری میتواند نسبتی با نظر و اندیشه دیگری داشته باشد. در جایی نسبت ایجابی و در پاره ای مواضع نسبت سلبی و اجتنابی . بدون درک این حقیقت گفتن و فکر کردن و در معرض قرار دادن اندیشه بیهوده است. از این رو از نمک های دل ریش  اگر تنها در حوزه تفکر و اندیشه باشد، باکی نیست.

ما و شما داستان حضور و غیاب شریعتی و مطهری و برخی دیگر از اندیشه سازان دهه 40 و  50 و 60 را می‌دانیم. اما بی تعارف وقتی به تحلیل جزئیات بنشینیم، هنوز بسیارند اموری که خطوط گسل اندیشه ما خواهد بود.

نتوانستم تطبیق مناسبی برای بند آخر نوشته سرکار بیابم. کاش توضیح می‌دادید کدام تجربه شکست خورده پیش از نسل ما را درباره اندیشه شریعتی و مطهری و امثال آنها ، مورد نظر دارید.

از بسیاری خطوط گسل سخن راندید؛ بدین معنی این هشدار را باید جدی گرفت که و از بسیاری جزئیات پرهیز کرد.
اما در مورد بند اخر صحبتهای پیشین؛ میپنداشتم امر انچنان مشتبه هست که نیازمند هیچ توضیحی نباشد. کل تاریخ معاصر ایران و پیش از آن را که مطالعه کنیم، چیزی جز سیطره مذهب نمی یابیم. تمام دورانی که مذهب از قدرت سیاسی به حاشیه رانده شد، روی کار امدن رضاشاه پهلوی است. در تمام ادبیات و سخنهای منبری این روشنفکران دینی چیزی جز اه و حسرت برای انسان اسلامی و دوران طلایی اسلام نمی بینید.. اما کمتر کسی این پرسش را مطرح میکرد که آموزش و تربیت مذهبی، مگر پیش از سلسه ی پهلوی نبود؛ پس چرا آن انسان معنوی که سرامد و نمونه باشد، به وجود نیامد؟ اگاهی تاریخی لازم است بر همه وجوه  و همچنین جغرافیای سیاسی باشد،بسیاری از رجال سیاسی که عمری را هم در دربار قاجار گذرانده بودند، به حکومت پهلوی خوشامد گفتند؛ همگی از تربیت نیافتگی شاهان قاجار، ناآشنایی انها به امور و روابط بین الملی شاکی و نالان بودند؛ اینکه برای مقامات سیاسی ایرانی؛ خط مشی سیاسی،اختیار عمل و نوع پاسخگویی به چه شخصی معلوم و مشخص نبود؛ همه چیز بر مدار امر مولوکانه ی شاهانشاه قاجار می گذشت، استبداد رضاخانی هرچند این نوع خودمداری را داشت؛ اما حاوی بروکراسی سازمانی نیز بود. روشنفکران دینی بر بسیاری مسائل نااگاه بوند. نمی دانستند ملتی که زیرساختهای آموزشی ، اقتصادی و نظامی ندارد، در روابط بین المللی نیز دست پایین و ضعیف است. چه برای معاوضه دارد جز منابع طبیعی؟! از طبقه ی بورژوای تازه تاسیس نفرت داشتند و تمام هم و غم اینان برای غرب ستیری یکی همین طبقه بود و دیگری فرودستی شان در دنیای غرب. انتظار داشتند با رجوع به امر دینی و ایجاد غیرت دینی، تمام کاستی های این چند سده را جبران کنند.. سخنان ایشان در یک طیف مشخص نبود، به مانند نخود هر آشی برای تمام امور اظهار نظری داشتند. قطعه ی ناسازی که وقتی انقلابشان به ثمر رسید، ناکوکی ان هر دم مشکلی ایجاد میکرد.
پاسخ:

از پاسختان ممنونم. چون موضوع روشن نبود درخواست کردم مفاد سطر آخر را توضیح دهید. و اکنون به استحضار عالی می‌رسانم که در برخی مواضع با سرکار موافقم و طبیعی است برخی دیگر را مصادره به مطلوب پنداشته یا رکودهای تاریخی دیگری را مطمح نظر دارم. باری، آنچه بسیار پراهمیت است، این است که دیانت در عصر جدید هرگز در قد و قواره سیاست تام و حکومت ظاهر نشده بود و انقلاب اسلامی، افت و خیز این عزم بود. در کجاها روسیاه شد و در کجاها کامروا، موضوع دیگری است. اما همگان می‌دانیم که مدیریت سیاسی و تدبیر اجتماعی به چیزی بیش از نیات خوب و اهداف الهی محتاج است. با این دو بدون تجربه آموزی و بدون توجه به معیشت و توسعه فرهنگی و اجتماعی، بدون برنامه های اجرایی برای تامین عدالت و تضمین آزادی، بدون طراحی مسیر توسعه همه جانبه اقتصادی و بدون تعامل سازنده با جهان و روابط منطقی با سایر دول برحسب منافع ملی، دولت اسلامی و غیر اسلامی فرقی نخواهد کرد؛ هر دو در دره سقوط و ناکارآمدی خواهند افتاد.

بر واقع بینی حضرتعالی امید بسیار دارم. کیست نداند قدرت سیاسی نیازمند مشروعیت است. ازین نظر دولت اسلامی با دولت غیراسلامی یکی نیست. دولت غیراسلامی میتواند استبدادی باشد؛ میتواند بی عار و بی آبرو مخالفان را با خشونت سرکوب سازد؛ اما دولت غیر اسلامی مدافع حقیقتی از جانب آسمان نیست. میتواند به روی مخالفان روی بگشاید، اصلاحات را بپذیرد و تغییر کند..و از جانب مردم اقتدار یابد.اما دولت اسلامی، مشروعیتی از جانب الهی دارد. میتواند مخالفان را با خشونت سرکوب می سازد اما در عین این عمل، مطالبه ی آبرو نیز می نماید.چرا که همه چیز بر مدار حقیقتی انکار ناپذیر می گردد.. و او مخالفان حقیقت را نابود ساخته. در دولت غیر اسلامی، حاکمان سقوط می کنند اما در این یکی ایمان و باور نیز به دره ی قهقرا سقوط می کند. خطاهای این دو یکی نیست. خطاهایی حکومت هایی که مدعی ایدوئولوژی هستند برجسته تر می شود. هم اکنون کشور روسیه گرفتار انواع و اقسام فساد اداری ست؛ ایا دیده اید متفکران و اندیشمندان از ان سخنی به میان آورند، مسائل و مشکلاتی کشوری ست که خود باید برای حل ان چاره جویی داشته باشد. اما در زمان اتحادجماهیر شوری، و جنگ سرد، هر اتفاقی هم از نظر دوستان هم دشمنان برجسته می شد. روی کار امدن پهلوی در ایران، موجب ایجاد پان عربیسم در مصر گردید؛ تحولات کشور ما بر سایر کشورهای منطقه بی تاثیر نبود؛ اما کدامیک از این متفکران به آن توجه داشتند؟!
پاسخ:

سلام . نسبت به امیدی که دارید خرسندم. 

من با این گفتار موافقم و هرگز در آن تشکیک نکردم که حکومت دینی از آن رو که منسوب به حقیقتی فرضی و برتر است، همواره در پرتوی آن حقیقت مورد قضاوت قرار می‌گیرد. و از این رو خطای چنین حکومتی صد چندان به بی ایمانی و افول ایمان و باور مردم نسبت به انگاره‌های دینی منجر می‌شود. در ذهن من پر است مناظرات و احتجاجات طرفداران حکومت دینی و مخالفان آن ، چه از اردوگاه مذهبیون سنتی و چه سکولار و نیز روشنفکران دینی .

و نیز بارها نسبت به جریان ریا سالاری و تظاهر محوری که چون بیماری هایی اجتماعی در چنین حکومت هایی رخ می‌نمایند تذکر و هشدار داده ام. همین بازاندیشی در فضای بلازده بلاگفا شاهد هشدارهای تند و تیزم بوده است.

در این موضوعات اختلافی نیست یا شاید اختلاف در تبیین موضوع و تاکیدات خاص باشد.

 

That's a knowing answer to a diilfcuft question

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی