نسبت اخلاق و سیاست
آن انتخابات خاص را یادتان هست؟ یادتان هست بد اخلاقی در عرصه کسب قدرت به چه فجایع سیاسی و امنیتی انجامید و چقدر هوشهای متوسط را از مدار توجه به موضوعات مهمتر و اصولیتر دور کرد و یک ملت را نومید، بحران زنده، متفرق و... نمود؟
مقصود اصل آن ماجرا است و ممکن در میان شما به دو سوی ماجرا گرایشها و علاقهمندیهای خاصی باشد که اکنون مطمح نظر ما نیست. یادآوری اینگونه امور بیش از پیش ضرورت پرداختن به بحث نسبت اخلاق و سیاست را عیان میکند.
در حالی که همواره بر زبان بسیاری از ما جاری بود که "سیاست پدر و مادر ندارد" و کودکان و شاگردان و متاثرین از ما آن را هزاران بار از ما شنیده اند، چگونه ناگهان انتظار داریم امر سیاسی را اخلاقی ببینیم و به آن توصیه میکنیم؟
چگونه است که در عرصه سیاست بین الملل رویکرد "منافعمحور تام" برخی کشورها را شرط عقلانیت سیاسی میدانیم، ولی در ماجرای انتخابات، خود جای خالی اخلاق و لزوم تبعیت سیاست از آن را شعار داده و برآن تاکید داریم؟ چگونه یک بام و دو هوا را در ضمیر ذهن و لوح فکر خود تاب آوردیم و میآوریم؟
چرا و چگونه حقیقت محوری را ساده لوحی میشمریم ولی وقتی خود آسیب دیدۀ مزاج پر خطر سیّاسهای نابکار و بی اخلاق قرار میگیریم، فغان از ناجوانمردی سیاسی بلند میکنیم؟
آیا این دوگانه واقعاً دو گانه و مقولاتی متفاوت است؟ آیا خلط در مبحث شده است؟ آیا عرصه سیاست بینالملل با سیاست داخلی متفاوت است؟ آیا اخلاق واقعاً در جایی از سیاست مناسب و در جایی دیگر نامناسب است؟
سیاست تا کجا باید پیرو و تابع اخلاق باشد؟ سیاست تا کجا همراه اخلاق است و از کجا لازم است از اخلاق متعارف فاصله گرفته و بر مدار منافع عمومی بچرخد؟ اصلاً چه کسی تعیین میکند که کدام منفعت عمومی است و کدام حیلتی بیش نیست که تنها در لفافه منفعت و مصالح عمومی پیچیده شده و در حقیقت تامین کننده منفعت فردی،گروهی یا جناحی است؟
داستان رابطه اخلاق و سیاست از ضروریترین تاملات است و باید باشد. شما در اینباره چه میاندیشید؟
کی باید جواب بده؟ من؟ ها؟ به خدا اگه بدونم.