جنون
مدتها است بهذهن آدمی فکر میکنم. بههویت انسان که نیمی از آن برپایه ذهنی بنا شده که هیچ آگاهی مطمئنی از آن نداریم.
عقل را که میبینی و میخواهی با آن راهی بجویی و اندیشهای بنا سازی، جز بازیچه چرخان و غلتان تهِ ظرف ذهن نیست.
از کدام ذهن سخن میگویم و ضمیر ملکیت را به آن ساری میکنم؟ وقتی میگویم "ذهنم"، آیا به مالکیت "من" برذهن اشاره نمیکنم؟ و آیا این من، خود متوقف در این ذهن نیست؟ پس چگونه ذهنی چنین سیال و بازیگوش را که پا در رکاب آشفتگی دارد و خیال آرام ندارد، از آن خود و تحت کنترل خود میپندارم؟
از ذهن میگویم که توهم کنترلش را دارم. گمان میکنم این منم که ذهنم را در دستدارم، درحالی که وقتی تک بیت وسواسی یا صدا و نغمه مکرر موسیقی سرگردان یا تک عبارتی بی معنا و بریده از صبح علی الطلوع به جانم رخنه میکند و تا شب نجوای ناخواستهاش را در گوشم زمزمه میکند و یارای توقفش را ندارم، منفعلانه میفهمم نه! این من نیستم که ذهنم را کنترل میکنم این ذهن من است که با بازیهایی چنین یادم میاندازد که من حتی قدرت کنترل جریانهای ناپیدای درونم را نیز ندارم. این ذهن من است که مرا کنترل می کند، نه من او را.
ذهن چنین ناپایدار و بیرون از مدار کنترل "من" و دل چنین هرجایی و پای در ملک دیگری! در این دل لامروت چه میگذرد که سر را تا خاک بی هویتی پایین میکشد؟ چرا در برابر دل کوتاهدست و لرزانیم؟
آن چه را عقل به یک عمر به دست آورده ست
دل به یک لحظه ی کوتاه به هم میریزد...
و بگو! از شگفتترین و بیمهاباترین؛ از آنکه جاذبهاش همۀ هستی را به خود جلب کرده و زیبایی و شیرینیاش همه جلوههای حیات را ناخواستنی؛ رنگها را بی رنگ کرده ، هویتها را بیهویت، عقل را بازیچه خیابانی کودکان و حتی مرگ را نیز به سخره گرفته است!
بیا و بگو از این شگفتترین شگفت: جنون . بگو که بر آستانش سر بزیر آریم.
اگر بپذیریم ذهن بنده حقیقت بنده نیست. و حتی اگر نپذیریم به نظر می رسد می توان رفتار ذهن را تحلیل کرد و آن را در کنترل گرفت. حتی بدون لحاظ روایات و به صورت تجربی محض.
ما خیلی وقت ها بدنبال کنترل ذهن هستیم اما از راهنمایی های ذهن برای کنترلش غفلت می کنیم.
هر موجودی از ابزاری برای کنترل دیگری استفاده می کند. شاید از این بحث شما بشود پی به این قضیه برد که موسیقی ابزاری می شود در دست ذهن تا انسان را کنترل کند. و لذا در ذهن هایی که دور از موسیقی است و بیشتر اهل فکر و اندیشه است بسیار کم و به ندرت پیش می آید که چنین اتفاقی بیافتد. (این مطلب قابل تجربه و اثبات است)
لذا مرحوم امام در 40 حدیث باب یقظه می نویسد که استاد عرفانم می فرمود هیچ چیز به اندازه موسیقی انسان را از مسیر سیر و سلوک دور نمی کند. و البته می دانید که آنچه در سیر و سلوک باعث طی طریق می شود کنترل نفس است
(تجربه ی شخصی بنده قبل از طلبگی و بعد از آن خود نشان می دهد که با ترک موسیقی و حتی مداحی و مولودی چنین تکرار هایی در ذهنم به صفر رسیده است.)