بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی

اندیشیدن درباره خود و جهانی که به زودی پایان مرا نوید خواهد داد

بازاندیشی تلاشی است برای تفکر و نقد جزم‌هایی که ما را به حرکت واداشته و دل‌های ما را با خود می‌برد.
اگر اندکی تردید در این راه و دل‌سپاری به آن ایجاد شده باشد، پس باید بازاندیشید و قوام افکار و رفتار خود را بازبینی کرد.

بازاندیشی در کار فکر کردن و بازخوانی افکار گذشته است.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

جنون

چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

        مدتها است به‌ذهن آدمی فکر می‌کنم. به‌هویت انسان که نیمی از آن برپایه ذهنی بنا شده که هیچ آگاهی مطمئنی از آن نداریم.

         عقل را که می‌بینی و می‌خواهی با آن راهی بجویی و اندیشه‌ای بنا سازی، جز بازیچه چرخان و غلتان ته‌ِ ظرف ذهن نیست.

        از کدام ذهن سخن می‌گویم و ضمیر ملکیت را به آن ساری می‌کنم؟ وقتی می‌گویم "ذهنم"، آیا به مالکیت "من" برذهن اشاره نمی‌کنم؟ و آیا این من، خود متوقف در این ذهن نیست؟ پس چگونه ذهنی چنین سیال و بازی‌گوش را که پا در رکاب آشفتگی دارد و خیال آرام ندارد، از آن خود و تحت کنترل خود می‌پندارم؟     

        از ذهن می‌گویم که توهم کنترلش را دارم. گمان می‌کنم این منم که ذهنم را در دست‌دارم، درحالی که وقتی تک بیت وسواسی یا صدا و نغمه مکرر موسیقی سرگردان یا تک عبارتی بی معنا و بریده از صبح علی الطلوع به جانم رخنه می‌کند و تا شب نجوای ناخواسته‌اش را در گوشم زمزمه می‌کند و یارای توقفش را ندارم، منفعلانه می‌فهمم نه! این من نیستم که ذهنم را کنترل می‌کنم این ذهن من است که با بازی‌هایی چنین یادم می‌اندازد که من حتی قدرت کنترل جریان‌های ناپیدای درونم را نیز ندارم. این ذهن من است که مرا کنترل می کند، نه من او را.

        ذهن چنین ناپایدار و بیرون از مدار کنترل "من" و دل چنین هرجایی و پای در ملک دیگری! در این دل لامروت چه می‌گذرد که سر را تا خاک بی هویتی پایین می‌کشد؟ چرا در برابر دل کوتاه‌دست و لرزانیم؟ 

آن چه را عقل به یک عمر به دست آورده ست

دل به یک لحظه ی کوتاه به هم می‌ریزد...

          و بگو! از شگفت‌ترین و بی‌مهاباترین؛ از آنکه جاذبه‌اش همۀ هستی را به خود جلب کرده و زیبایی و شیرینی‌اش همه جلوه‌های حیات را ناخواستنی؛ رنگ‌ها را بی رنگ کرده ، هویت‌ها را بی‌هویت، عقل را بازیچه خیابانی کودکان و حتی مرگ را نیز به سخره گرفته است!

         بیا و بگو از این شگفت‌ترین شگفت: جنون . بگو که بر آستانش سر بزیر آریم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۸
عباس اسکندری

نظرات  (۵)

۲۳ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۴۸ میثم علی زلفی
سلام
اگر بپذیریم ذهن بنده حقیقت بنده نیست. و حتی اگر نپذیریم به نظر می رسد می توان رفتار ذهن را تحلیل کرد و آن را در کنترل گرفت. حتی بدون لحاظ روایات و به صورت تجربی محض.
ما خیلی وقت ها بدنبال کنترل ذهن هستیم اما از راهنمایی های ذهن برای کنترلش غفلت می کنیم.
هر موجودی از ابزاری برای کنترل دیگری استفاده می کند. شاید از این بحث شما بشود پی به این قضیه برد که موسیقی ابزاری می شود در دست ذهن تا انسان را کنترل کند. و لذا در ذهن هایی که دور از موسیقی است و بیشتر اهل فکر و اندیشه است بسیار کم و به ندرت پیش می آید که چنین اتفاقی بیافتد. (این مطلب قابل تجربه و اثبات است)
لذا مرحوم امام در 40 حدیث باب یقظه می نویسد که استاد عرفانم می فرمود هیچ چیز به اندازه موسیقی انسان را از مسیر سیر و سلوک دور نمی کند. و البته می دانید که آنچه در سیر و سلوک باعث طی طریق می شود کنترل نفس است

(تجربه ی شخصی بنده قبل از طلبگی و بعد از آن خود نشان می دهد که با ترک موسیقی و حتی مداحی و مولودی چنین تکرار هایی در ذهنم به صفر رسیده است.)
پاسخ:

عجب! این وجه قضیه را ندیده بودم.

روشهای کنترل ذهن که البته خیلی هم کاربردی و دقیق و تجربه شده است، در برخی سلوک های شرقی مثل ذن، یوگا، ترستندتال میدتیشن و ... و نیز برخی روش‌های غربی مثل فنون ریلکسیشن و مدیتیشن بنسون( با الگو برداری از روشهای شرقی) و  شرطی سازی روانی، وجود دارد. شاید خیلی بهتر از ترک برخی از محرک ها مثل موسیقی هم جواب دهد، ولی هدف آنها در همان  اعمال نهفته است و شاید آرامش به مرور زمان جنبه ثانوی پیدا کند. اما احتمالاً در سلوک عارفانه ،هدف چیزی دیگر است. چیزی بیرون از خود این اعمال و نتایج آرام بخش آنها.

باری داستان من داستانی است که از سر ایستاده و پاهایی که در آسمان رها است. با چنین داستانی چه می‌خواهی بکنی؟ با جنونی خواستنی و  شیرین و ستودنی؛ علی رغم همه دردها و سختی ها و بازی‌های ناسازگارش با عرف و عقل و فرهنگ عامه؟     

من به یک نتیجه رسیدم: عالم جنون باید ونبایدها و حتی درد و خوشی هایش متفاوتن؛ بدی رو در متن جنون خوبی میبینی و درد را درمان دردی که ناله ات را به آسمان برده. برای همین هرچقدرم ازاین عالم فاصله بگیریم و از دور نقدش کنیم و توبه از با او به سر کردن، به مجرد از میان رفتن فاصله در ناخودآگاه و افتادن مجدد به دامن این عالم معیارها عوض میشوند و آتش برد و سلام میشود. 
اگه جای فلاسفه ای که به درک بی معنایی رسیدند بودم به جای خودکشی جنون رو به عنوان راه رهایی تئوریزه میکردم؛ قشنگ است و دلچسپ تنها عیبش بازیهای ناسازگارش است ، شاید روی دیگر سکه خودکشی. 

پاسخ:
ممنون. جنون در برابر زندگی و معادل بی معنایی نیست. اگرچه برای ما و در دنیای عقل اندیشی  چنین است؛ اما جنون وجهی دیگر از زندگی و منطقی دیگر برای زندگی است.
منظور من هم همین بود.
پاسخ:
زنده باشی دوست گرامی
در حروف مختلف شور و شکیست
گرچه از یک رو ز سر تا پا یکیست(مولانا)

دانشمندان علوم شناختی سالهاست که روی این مفاهیم کار می کنند .. شاید یک روزی به جوابی برسند ولی کدام روز الله اعلم 

مرز بین عقل و جنون باریکه . البته قبلش باید یه تعریفی ازشون در دست باشه که تقریبا میشه گفت نیست . پس وارد شدن به این مباحث اگرچه شیرینه اما لغزشهایی در پی داره که باید ادمی هزینه اش رو پرداخت کنه ... 
-------------------------------
فکر می کنم امیلی دیکنسون هم قد مولانا حرف های زیبا داشته و شاید بیشتر حتی . 
تردید کردم، دیوانه خطابم کردند : 

Much Madness is divinest Sense
To a discerning Eye
Much Sense - the starkest Madness 
’Tis the Majority
In this, as all, prevail
Assent - and you are sane
Demur - you’re straightway dangerous
And handled with a Chain
-----------------------
با این حال هنوز تعریف دقیق علمی (اگر نگرش علمی را پذیرفته باشیم ) برای این موارد بیان نشده . که ذهن دقیقا چی هست و من کدام هست و مابقی ... 
نگرش من علمیه و به خاطر همین از کوه دین پایین امدم و طبیعتا سخته که ازش دوباره بالا برم. برای همین در مقابل چنین پرسشی می تونم سکوت کنم فقط به امید این که روزی قطعات پازل رو کنار هم ببینیم که البته به اجتمال زیاد اون روز مردم 


پاسخ:

در روان شناسی بین "خود" و "من" فرق می گذارند. و به تحلیل ظهور من از حیث زیستی و امکان هویت یابی از خلال تجربه های فردی از دوران کودکی تا بزرگسالی می پردازند. مثلا به بررسی من ایینه ای نشسته اند و گفته و تحقیقات خوبی هم بدست آمده.

بله بین دانشمندان اختلاف نظر هست. مثلا بین اگو و سوپر اگوی فرویدی با من در روان شناسی شناختی و... اما به هر حال تفکیک های خوبی هم صورت گرفته و به صورت مبانی موقت امکان گفتگو را مجاز می کند. در ضمن تفاوت بین جنون و عقل اندیشی متعارف به معنی علمی هم  وجود دارد. البته بنده این روی سکه را مد نظر نداشتم و به قول شما بین این دو تفاوت بسیار باریک و گاهی شبه ناک است.

۳۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۲۹ میثم علی زلفی
یاد این بیت افتادم:
مرز در عقل و جنون نزدیک است***کفر و ایمان چه به هم نزدیک است
عشق هم در دل ما سر در گم***فکر بیداری و حال مردم (مثل ویرانی و بهت مردم)
پاسخ:
آری ، آری ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی