نو شدن با مشروطه (2)
شنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۲۵ ب.ظ
نوشدن با مشروطه (2)
پس از مشروطه اندیشه تجدد و آزادی خواهی (نو شدن و نوسازی سیاسی) از طریق قشر محدودی از اندیشمندان و روشنفکران ایرانی طی سالیان دراز گسترش یافت. قبول برخی از عوارض زندگی نو از سوی نهادِ حکومت نیز به توسعۀ «فکر نو» یاری رساند. در همین راستا برخی نهادهای جدید از طریق همین نوگرایی نیمبند رخ نمایاند. دانشگاه، دادگستری، ارتش جدید، آموزش و پرورش جدید و برخی ساختارهای زیربنایی اقتصادی چون راه آهن.
اما در این مرحله، دیگر مشکل مدرنیته ایرانی رخ عیان کرد؛ و آن همانا «مدرنیزاسیون دولتی یا آمرانه» بود. فکر مدرن و جریان مدرنیزاسیون که در اروپا از خلال دیالکتیک تاریخی جامعه و دولت به ظهور رسید و پیش از آنکه دولتی باشد ، ملی بود، در ایران فرایندی دیگر و مسیری متفاوت یافت. اضافه شدن این مشکل به مشکل قبلی که حاصل فراموشی اصول اولیه نوسازی سیاسی و احقاق حقوق عامه بود، ترکیبی از مدرنیزاسیون ناکارآمد ایرانی را ارائه داد که تاکنون نیز عوارض آن را مشاهده می کنیم.
نمی توان کتمان کرد که مدرنیته و نوسازی بر آمده از آن در ایران مفهوم و جریانی واکنشی و جبرانخواه بود. بهعبارت دیگر نخبگان ایرانی تلاش می کردند تغییراتی را در معادلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن روزگار ایران ایجاد کنند که مطابق با مدل غربی توسعه و برای جبران عقب ماندگی ایران نسبت به کشورهای اروپایی باشد. نه جبران عقب ماندگی فکری و الگوهای معیشت به عنوان یک ضرورت تاریخی. از این رو صورت قضیه بیش از مبانی نظری و توسعه فرهنگ نو برای آنان اهمیت یافت و طبیعی بود که برای مقابله با جریان قدرتمند سنت، باید از توان دولت سود جست از این رو ضرب صورینگری به مدرنیته و دولتی شدن اراده نو ، حاصلی جز مدرنیزاسیون صوری و آمرانه نداشت.
عنصر مقایسه بین دو گونه متمایز از زندگی یعنی عقب مانده، عشیرتی، بی سواد، دهقانی، ابتدایی و حاکمیت جبار، مستبد و ستمگر ایران با زندگی مدرن، مرفه، تحصیل کرده، شهری و دولتهای محدود و نسبتاً پاسخگو، مردم آزاد و نظام های انتخاباتی و شورایی اروپا، جرقههای فکر تغییر را در میان روشنفکران آشنا با زندگی اروپایی برانگیخت. و البته این مقایسه به دلیل ذاتی همواره همراه احساس کهتری، تحقیر و تصور انحطاط تاریخی ایران بود.
با نظر به این امور، بدیهی بود که ایجاد نهادهای نو جایگزین تفکر نو شد. گرچه ساختار، محتوا را تغییر میدهد، اما مسیر طبیعی تغییر، ابتداء تغییر در محتوای تفکر، فرهنگ مردم و ارتقاء مدل زندگی بود و آنگاه ظهور نهادهای دولتی نو. این تجربه ای بود که پیشتر کشورهای نسبتاً پیشرفته عیان کرده بودند.
با آنکه نظریههای نوسازی و توسعه هریک راهی را طی کرده و نهایتاً خسته از امکان تحول باز نشستند، اما همان مقدار موارد عینی تحول در کشورهای شرقی چون ژاپن، مالزی و سنگاپور، نشان داد که زمینههای فرهنگی و پیشتر، باید امکان نوشدن را ایجاد نماید.
پس از حدود صد و اندی سال که از جنبش مشروطیت در ایران می گذرد، هنوز گفتمان مشروطهخواهان، گفتمان طبقهای از روشنفکران ایرانی و نسلی از جوانان است. جستجو برای احیای ارزشهای مدرنیته، نوسازیاقتصادی، آزادیهایاجتماعی، سایر اشکال و اصول سیاسی مدرن، چون حقوق شهروندی، دموکراسی، مشارکت سیاسی ، انتخابات، و ...
به گمانم مشاهدات تاریخی تایید کننده این نظر است که ایران در زمان مشروطه فاقد بالندگی، تجربه نوشونده، و بلوغ لازم برای دریافت و درونی سازی مفاهیم و الگوهای نقد مدرن از بیرون بود. از این روست که نه در عرصه نظر و نه در عرصه عمل، طی صد سال گذشته تاکنون واجد الگویی از مدرنیته - نه مدرنیته درونزاد و نه حتی مدرنیته تقلیدی- نبوده است.
۹۴/۰۶/۰۷